و آن كس كه با مقام ربوبى به خصومت برخيزد ، نجات نپذيرد
خصومت با خدا چه معنا دارد ؟
خصومت با خدا معنايى جز عداوت با خويشتن ندارد .
عداوت با خويشتن از كجا ناشى مىگردد ؟
عداوت با خويشتن از عوامل زيادى سرچشمه مىگيرد :
اين عوامل از بىاعتنايى به خويشتن شروع مىگردد و در افتادن در زبالهدان تاريخ به پايان مىرسد . مسير اين عوامل را نكبت و بدبختىهايى كه تواريخ از انسانها ثبت كرده است تشكيل مىدهد .
عداوت با خويشتن كه از بىاعتنايى به « خود » آغاز مىشود ، در راه مقصد از مسير زير عبور مىكند :
1 بيگانگى از خويشتن .
2 بيگانگى از ديگر انسانها .
3 ناديدهگرفتن ارزشها و عظمتهاى هستى و انسانى .
4 بيگانگى از جهان هستى .
5 بريده شدن از مبدء اعلاى هستى .
ممكن است اين سئوال پيش بيايد كه همه نقاط اين مسير با جهل و ناآشنايى مشخص شده است ، و مسلم است كه نادانى و بيگانگى معرفتى موجب خصومت نمىگردد ، زيرا خصومت پس از درك موضوع و زشتى آن ، به اضافه احساس تصادم با آن موضوع مىباشد .
پاسخ اين سئوال روشن است ، زيرا وقتى كه انسان واقعيات پنجگانه مزبور را ناديده مىگيرد ، آن واقعيات بدون توجه به ناديدهگرفتن انسان نادان ،
[ 249 ]
دست از تحريكات خود برنمىدارد .
يعنى وقتى كه انسان بيگانه از واقعيات مزبور ، « خود » را مورد اعتنا قرار نمىدهد ، آن « خود » از بين نمىرود و تا مدت زيادى به تحريكات خود ادامه ميدهد ،
انسان بيگانه از « خود » مجبور است با آن تحريكات به مبارزه برخيزد ، در اين مبارزه است كه قيافه عداوت با « خود » نمودار مىگردد ، مثلا « خود » مىگويد : حق كسى را پايمال مكن و براى اجراى اين دستور تحريكاتى جدى براه مىاندازد ، انسان بيگانه از خود مجبور مىشود براى خاموش كردن دستور و تحريكات مزبور دست بكار شود ، اين دست بكار شدن ، يعنى وارد شدن به كارزار مبارزه با « خود » . اگر « خود » در دستور دادن و تحريكاتش با شكست روبرو شد [ كه البته مدتى طولانى لازم دارد تا يك خود معتدل بكلى از پاى درآيد ] بنظر چنين مىآيد كه ديگر بساط كارزار و مبارزه و عداوت برچيده شده است و آرامشى در درون آدمى به وجود آمده است ، ولى اين گمان و پنداريست كه ناشى از حماقت بىنهايت بشر از خود بيگانه مىباشد ، كه نمىتواند تفاوتى ميان مرتفع شدن پيكار به وسيله انتحارى كه انجام داده است ، و آرامش ميدان درون بگذارد . آرى ، موقعى كه « خود » يا شخصيت در ميدان درون غرقه بخون متلاشى مىشود ، كارزار هم مرتفع مىگردد . بدين ترتيب مىتوانيد خصومت با خدا را كه با هيچ چيزى جبران نمىپذيرد تفسير فرماييد . 5 و اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له ، شهادة ممتحنا اخلاصها ،
معتقدا مصاصها ( شهادت به يگانگى بىانباز آن معبود مطلق مىدهم كه جز او خدايى نيست ،
شهادتى كه خلوصش از آزمايشها گذشته و حقيقت نابش در دل و جان نشسته ) .