دليل دوم ساختن قضاياى انشائى تجريدى
قضايايى كه ما در ذهن خود مىسازيم ، با نظر به جهات مختلفى كه دارند ، به انواع متعدد تقسيم مىشوند ، مانند قضاياى تحليلى و قضاياى تركيبى ، جزئى و كلى . . .
يكى از تقسيمات مهم قضايا عبارت است از قضاياى انعكاسى و قضاياى انشائى تجريدى .
انعكاسى به آن نوع قضيّه گفته مىشود كه همه واحدهاى آن ، جنبه موضوعى داشته باشد ، چه موضوعى عينى و چه موضوعى ذهنى .
موضوعى عينى مانند اين قضيّه : « آفتاب روشن است » در اين قضيه سه جزء اساسى آن ، يعنى آفتاب و روشنايى و ارتباط ميان آن دو ، واقعيت عينى داشته ،
تنها حكم ما به برقرارى رابطه ميان روشنايى و آفتاب يك عمل ذهنى است .
موضوعى ذهنى مانند اين قضيه : « انديشه من درباره فلان مسئله از نظر مراعات اصول منطق عقلى مشكوك است » انديشه يك حقيقت ذهنى است ولى در قضيه مزبور به عنوان يك موضوع مطرح شده است . همچنين مراعات اصول منطقى عقلى اگر چه يك فعاليت ذهنى است ، با اينحال به عنوان موضوع خارج از درك كننده
[ 140 ]
مطرح شده است .
انشائى تجريدى به آن نوع از قضايا گفته مىشود كه باضافه ذهنى بودن حكم به چگونگى نسبت ميان واحدهاى قضيه ، يك يا چند واحد قضيه نيز ذهنى بوده باشد ، مانند « اجتماع نقيضين ( هستى و نيستى يك شىء در آن واحد ) محال است » در اين قضيّه هم « هستى و نيستى » دو مفهوم ذهنى هستند [ 1 ] و هم « اجتماع آن دو » و هم « محال » و هم « حكم به آن محال » .
بلى با نظر به ريشه اساسى آن واحدها مىتوان آنها را به موضوعات عينى مربوط ساخت : هستى را به « هستهاى محسوس » نيستى را به « نيستهاى مشخص » ،
مانند نبودن كتاب روى ميز ، اجتماع را به « باهم بودن اشياء » و محال را به « نيستى ضرورى » .
ولى بدون ترديد واحدهاى فعلى قضيهاى كه در ذهن ما با اين صورت ( اجتماع نقيضين محال است ) ساخته شده است ، كاملا تجريد شده و عمل ذهنى خالص است .
ما در موقع ساختن قضيه مزبور نه به اشياء موجود عينى نظر داريم و نه به نيستهاى جزئى ، مانند نبودن كتاب روى ميز و نيامدن دوست براى ديدار و نه به « باهم بودن اشياء عينى » و نه به نيستى كه ضرورتش را در ضرورت عينى قوانين طبيعت مشاهده كردهايم . . . ما چگونه مىتوانيم اجتماع نقيضين را كه هيچگونه تحقق و نمود عينى ندارد ، به عينيت خارجى مستند نماييم ؟ اين عمل تجريدى يكى از دلايل تجرد عقل و يا « من » و يا روح است .