محمد رسول اللّه ( ص ) مبعوث مىشود
محيطى را در نظر بگيريد كه از موقع بوجود آمدن زمين ، يك منظره زيبا و حياتبخش بخود نديده ، ريگزارى با كوههاى كوتاه و رنگهاى انقباض آور و سنگهايى با اشكال و حجمهايى كه پلك چشمان با ديدن آنها رويهم ميافتد .
چشمهسار زلالى جز اشك چشمان ناتوانان يغماديده و جنگزده در آن ديده نميشود . چيزى ندارند جز ستارگانى بالاى سرشان كه اشتغال به شمشير و لفظ بازى و سوداگرىهاى محقرانه و تعصّب به پديدههاى پست حيات امان نميدهد كه سر به بالا بگيرند و آن نقطههاى زرين را در سپهر لاجوردين تماشا كنند .
انسانهايى را در نظر بياوريد كه هرگز درباره حيات و ارزشها و هدفهاى آن ،
انديشهاى بمغز خود راه نمىدهند .
كافى است كه يك فرد از يك قبيله بفرد ديگرى حتى با داشتن عذر ، كمترين بىاعتنايى نمايد .
اين بىاعتنايى ساليان متمادى چشمههاى خون از دو قبيله براه خواهد انداخت .
[ 199 ]
وجدان با دهها فعاليت سازندهاش ، عقل با صدها پويايى مثبتش ، احساسات و عواطف با هزاران حركات پيوند دهنده انسان به انسان ، همه و همه در مشتى درهم و دينار و تشخيص پشكل شتر و دنبال هم دويدن در ريگزارها و تپهها و ماهورها براى انتقام گرفتن از چه ؟ از اينكه چرا گفته است : شتر تو از شتر من پستتر است محو گشته است در اين محيط و در ميان اين انسانها فردى برمىخيزد و مىگويد :
يك اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ اَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ الْلَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَاَمَّا الْزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فىِ الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ الْلَّهُ الْأَمْثالَ 1 .
[ ملاك موقت بودن و پايدارى شئون زندگى بشرى چنين است كه ] : ( خداوند آبى از آسمان فرستاد ، اين آب در سيلگاهها بجريان افتاد . از سيل جارى كفهايى بلند سربرآورد . [ همچنين : ] آن موادى كه براى زينت يا كالاى ديگرى بوسيله آتش ذوب ميكنيد ، مانندهمان سيل كف برميآورد ، بدينسان خداوند [ مثل اختلاط ] حق و باطل را ميزند .
امّا كفهاى سربرآورده از بين ميروند و آنچه كه بسود انسانها است در روى زمين پايدار ميماند و بدينسان خداوند مثالها ميزند ) .
مطالب زير را در محتويات آيه فوق در نظر بگيريم .
1 مبانى اصيل حوادث طبيعى و انسانى مربوط به خود آن دو قلمرو نيست بلكه از پشت پرده طبيعت سرازير مىگردد .
2 مبانى سرازير شده از پشت پرده طبيعت باندازه استعدادها و مطابق قوانين تعبيه شده در دو قلمرو است .
3 در تفاعل و تكاپويى كه ميان واقعيات و مبانى سرازير شده صورت ميگيرد پديدهها و رويدادهايى بوجود ميآيد .
اين پديدهها و رويدادها زودگذر و بىاساسند كه بايستى دير يا زود از مجراى
-----------
( 1 ) الرعد آيه 17 .
[ 200 ]
حقايق جارى رخت بربندند .
4 حق و باطل در جريان هستى با يكديگر مخلوطند .
5 آنچه كه سودمند بحال انسانها است ، در روى زمين پايدار خواهد ماند .
در آن محيط تنگ و تاريك كه جز كفهاى بىاساس زندگى مطرح نيست و جز تعصب كورانه بر قبيله و نژاد و محيط محدود زندگى ، حقيقت ديگرى وجود ندارد . اعلان چنين اصل جهانى كه از آغاز هستى بشرى تا پايان آن گسترده است بدون وابستگى گوينده آن به آفريننده هستى قابل تفسير نمىباشد .
دقت شود كه پيامبر نمىگويد : آنچه كه مفيد به قبيله من ( آل هاشم ) يا مفيد به محيط من ( عربستان ) يا نژاد عرب بطور عموم و يا شرق بطور عمومىتر ميباشد پايدار خواهد ماند . بلكه در آيه كلمه ناس بكار برده شده است كه دلالت به عموم انسانها مىنمايد .
دو اِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ 1 .
( خداوند وضع هيچ جامعهاى را دگرگون نمىسازد ، مگر اينكه آن جامعه در وضع خود تغييرى ايجاد كند ) با اين آيه جوامع از خود بيگانه را بخودشان برمىگرداند و فرياد ميزند : اين شما هستيد كه زندگىتان را پوچ مىكنيد .
اين شما هستيد كه اسباب نكبت و بدبختى را براى خودتان فراهم مىآوريد . مديريت زندگانى بعهده خود شما است .
آشنايى با خود ، يا از خودبيگانگى نتيجه انديشه و گفتار و كردارهاى خودتان مىباشد و بطور كلى عوامل سقوط و اعتلاى خود را نه از آسمان بجوئيد و نه از زمين ، نه به تاريخ مستند بسازيد و نه به نژاد ، بلكه عامل حيات و چگونگىهاى آن ، خود شمائيد . اين دو آيه با بيانى روشن عامل گرداننده تاريخ را توضيح مىدهد :
آيه يكم نيروى محرك تاريخ را كه عبارت است از حقايق سودمند و پايدار
-----------
( 1 ) الرعد آيه 11 .
[ 201 ]
براى انسانها .
آيه دوم مديريت و رهبرىكننده آن نيروى محرك را .
سه فرياد مىزند :
اِنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْياها فَكَأَنَّما اَحْيَا النَّاسَ جَميعاً 1 .
( قطعى است كه هر كس انسانى را بدون عنوان قصاص يا فساد در روى زمين بكشد ، مانند اينست كه همه انسانها را كشته است و هر كس انسانى را احياء كند ،
مانند اينست كه همه انسانها را احياء كرده است ) .
انسان حقيقتى است كه از نظر ارزش فوق كميّت است . درباره اين موجود از 1 و 2 و 3 صحبت نكنيد . كوچك و بزرگ و زشت و زيبا و همنژاد بودن و همنژاد نبودن و خصوصيات محيطى و تاريخىاش را رها كنيد ، زيرا از نظر آفريننده بزرگ :
بر مثال موجها اعدادشان
در عدد آورده باشد بادشان
تا اين فرمول جاودانى را براى عالم انسانى مطرح نكنند و به اجرا درنياورند هيچ مكتبى نخواهد توانست انسان را تفسير و بايستگىها و شايستگىهاى او را توضيح بدهد . مبناى اين وحدت شگفتانگيز چيست ؟
مبناى اين وحدت اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ 2 است ( ما همه از آن خدا و بازگشت ما به سوى او است ) دليل اين وحدت وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى 3 است ( از روح خود در آن انسان دميدم ) .
چهار با رساترين صدا اعلان مىكند : همه خرافات و پندارها و مسخرههاى زندگى را كنار بگذاريد
-----------
( 1 ) المائده آيه 32 .
-----------
( 2 ) البقره آيه 156 .
-----------
( 3 ) الحجر آيه 29 .
[ 202 ]
وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ 1 .
( يكديگر را توصيه به حق كنند و توصيه به صبر نمايند ) .
حق بيانديشيد ، حق بگوئيد ، به حق عمل كنيد . و گمان مبريد كه انديشه و گفتار و كردار حق در همه شرايط امكانپذير بوده فورا نتيجه خود را در اختيار شما خواهد گذاشت .
براى استخراج رگههاى الماس از انبوه معادن ذغالسنگ كوشش و شكيبايىها لازم است .
پنج با صراحت كامل اعلان مىكند :
اِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ 2 .
( بدانيد : بطور قطع زندگى پست شما جز بازى و اشتغالات بىاساس و آرايش چيزى نيست ) .
اين قانون اساسى و پايدار است كه توقع هدف حيات از خود حيات معمولى كه خور و خواب و شهوترانى و طرب و تحرك با نيروى خودخواهى است ، حيات را در لهو و لعب و آرايش خلاصه مىكند و روانه زبالهدان تاريخ مىنمايد . هدف حيات را بالاتر از خود پديدههاى زندگى كفآسا بدانيد وگرنه براى تفسير و منطقى نشان دادن هدف حيات در شاعرى و فلسفهبافى و خيالپردازى غوطهور خواهيد گشت و نتيجهاى جز پوچى زندگى بدست نخواهيد آورد .
موجودى كه از روح الهى در او دميده شده است ، نمىتواند هدف اعلاى حيات را در پديدههاى بازى و بيهودهگرايى و پيرايشها پيدا كند .
پيمانهايست اين جان پيمانه اين چه داند
از عرش مىستاند بر فرش مىفشاند
بحث ديگرى در اين آيات پنجگانه در مبحث قرآن و محتويات آن خواهيم داشت .
-----------
( 1 ) العصر آيه 3 .
-----------
( 2 ) الحديد آيه 20 .
[ 203 ]
اگر بخواهيم رسالت محمد بن عبد الله ( ص ) را در آن محيط ضد حيات توضيح بدهيم ، بايستى همه صفحات كتاب الهى را بخوانيم و بفهميم كه او چه گلهاى جاننواز از خارستان عربستان و چه آبحياتى از ريگزار آن شبه جزيره به انسانها تقديم كرده است .
در پايان اين بحث اجمالى ، جملهاى را با استدلال روشن متذكر ميشويم :
پيامبر اسلام از محيط بىجان عربستان ، سر برآورده ارزش نهايى جان را اعلام فرمود . براى روشن شدن اين حقيقت مواد حقوقى زير را درباره جانداران دقت فرماييد ، تا ثابت شود كه جمله فوق يك شعر حماسى و اوتوپيايى نيست : ماده يكم هر كس كه جاندارى را در اختيار دارد ، به تنظيم و آماده كردن وسايل حيات آن جاندار مكلف است .
توضيح بايستى اين تنظيم و آماده كردن مطابق شرايط ذاتى و محيطى حيوان بوده باشد .
ماده دوم جاندار بدان جهت داراى حقوق مزبور در اين مواد است كه داراى حيات است . لذا هيچ تفاوتى ميان جانداران نيست ، خواه گوشت و چرم و ساير اجزايش قابل بهرهبردارى باشد ، يا نه ، بلكه خواه سودى براى كسى كه حيوان در اختيار او است داشته باشد ، يا نه .
تبصره از عموم جانداران تنها حيوانات موذى و مضر استثناء ميشود .
ماده سوم اگر كسى كه حيوان در اختيار او قرار گرفته است ، نتواند يا نخواهد وسايل زندگى حيوان را تامين نمايد ، اگر گوشتش قابل خوردن است ،
مىتواند حيوان را ذبح كند [ 1 ] .
و اگر گوشتش قابل خوردن نباشد بايستى با هر وضعى كه ممكن است جان حيوان را نجات بدهد ، مانند اجاره دادن ، فروختن ، هديه كردن و رها كردن به حال خود .
( 1 ) جواز ذبح حيوان براى بهرهبردارى از ديگر اجزايش مانند چرم و عاج و غير ذلك ، روشن نيست .
[ 204 ]
تبصره رها كردن حيوان مشروط باينست كه بتواند حيات خود را در بيابان يا محيط مناسب ديگر تامين نمايد .
ماده چهارم اگر صاحب حيوان اقدام به تامين زندگى آن ننمايد ، حاكم بايد او را مجبور به انجام تكليف كند . و اگر صاحب حيوان امتناع بورزد ، حاكم بايستى حيوان را زير نظر خود گرفته بنحويكه بمصلحت صاحب حيوان و زندگى آن حيوان است عمل نمايد .
ممكن است حاكم براى تأمين حيات حيوان از مال صاحبش صرف كند ،
حتى مىتواند از ملك غير منقول او براى تأمين زندگى حيوان بهرهبردارى نمايد 1 .
اين است ارزش حيات كه از سرزمين ضد حيات بگوش جهانيان رسيده است با آگاهى از ارزش فوق كه براى حيات محض گفته شده است ، ارزش انسان به خوبى روشن مىشود . 128 ، 129 فقبضه اليه كريما صلّى اللّه عليه و آله و خلّف فيكم ما خلّفت الأنبياء فى اممها ( سرانجام او ( پيامبر ) را با نهايت اكرام به بارگاه ربوبى خويش بركشيد .
و خاتم الانبياء آنچه را كه پيامبران گذشته در ميان امّتهاى خود مىگذاشتند ، در ميان شما مسلمانان برنهاد ) .