حمد و مدح و شكر خداوندى و حكمت آنها
سه نوع حمد براى انسانها مطرح است :
نوع يكم عبارت است از اعتراف و تذكر به عظمت و امتياز اختيارى در شخص محمود [ حمد شده ] . اين اعتراف و تذكر خود يك نوع تحرّك روحى در مسير كماليابى است ، زيرا درك عظمت و امتياز اختيارى ، خود دليل آن است كه حمدكننده در راه رسيدن به شناخت ارزشها به تكاپو افتاده ، توانسته است مفهوم والاى مزبور را دريابد . پس از دريافت آن مفهوم والا ، به درك و شناخت مجرد قناعت نورزيده ، در آن صدد برآمده است كه از راه اعتراف و تذكر گرايش به آن عظمت پيدا كند .
مسلم است كه حمد باين معنا اثر قاطع در اعتلاى روحى آدمى بوجود ميآورد ،
زيرا با اين حمد است كه انسان از زندانهاى متنوع خودخواهى آزاد مىگردد و همواره در صدد برقرار نمودن رابطه با بىنهايت اعلا برمىآيد . نتيجه اينگونه حمد درك اين حقيقت و كشش بسوى آن است كه :
الحمد للّه بقدر اللّه
لا قدر وسع العبد ذى التّناهى 1
الحمد للّه الّذى برهانه
ان ليس شأن ليس فيه شأنه 2
الحمد للّه الّذى من ينكره
و انّما ينكر من يصوّره 3
1 ( حمد مر خدا را است ، مطابق عظمت خداوندى ، نه بقدر گنجايش محدود بندگانش ) .
[ 240 ]
2 ( حمد مر خدا را است كه برهان هستى او اينست كه هيچ موضوعى وجود ندارد كه تأثير و فعاليت خداوندى در آن نباشد ) .
3 ( حمد مر خدا را است كه كسى كه او را انكار مىكند ، در حقيقت آفريننده و صورتبخش خود را نفى مىكند ، يا در حقيقت كسى را انكار مىكند كه او را در ذهن خويشتن بوجود آورده صورتى درباره او كشيده است ) .
نوع دوم حمد در مقابل نعمت و امتيازاتى است كه از محمود ( حمد شده ) به انسان عنايت شده است . در اين نوع از حمد ، باضافه اعتراف و تذكر به عظمت اختيارى ، شخص حامد ( حمدكننده ) در نتيجه درك نعمت و امتيازى كه بدون عامل جبرى براى منعم ( دهنده نعمت ) به او داده شده است ، تحرك روحى پيدا مىكند و به ذكر عظمت و انعام او مىپردازد .
تشويق و دستور به هر دو نوع حمد در قرآن مجيد ، فراوان آمده است .
نمونهاى از آيات قرآنى كه نوع يكم از حمد را متذكر مىشود ، بقرار زير است :
1 اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ 1 .
( حمد مر خدا را است كه آسمانها و زمين را آفريده است ) .
2 اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ 2 .
( حمد مر خدا را است كه آفريننده آسمانها و زمين است ) .
نمونهاى براى نوع دوم از حمد در آيات قرآنى :
1 وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى صَدَقْنا وَعْدَهُ وَ اَوْرَثَنَا الْأَرْضَ 3 .
( و آنان گفتند : حمد مر خدا را است كه وعده خود را براى ما بجاى آورد و زمين را براى ما ارث گذاشت ) .
2 وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ 4 .
-----------
( 1 ) الانعام آيه 1 .
-----------
( 2 ) فاطر آيه 1 .
-----------
( 3 ) الزمر آيه 74 .
-----------
( 4 ) فاطر آيه 34 .
[ 241 ]
( و آنان گفتند : حمد مر خدا را است كه اندوه را از ما برطرف فرمود ) .
نوع سوم اعتراف و تذكر به عظمت و امتياز اختيارى محمود است كه نعمت و مزيت باارزش را به عالم هستى سرازير كرده است ، و شخص حامد ممكن است از اعتراف و تذكر به آن عظمت و امتياز ، ذات محمود را در نظر بگيرد و ممكن است به اضافه آن ، مشمول بودن خود را بآن نعمت و مزيت نيز منظور بدارد .
مانند :
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَميْنَ 1 .
( حمد مر خدا را است كه پرورنده عالميان است ) .
مدح عبارت است از توصيف نيكى و امتياز در يك موضوع ، اعم از آنكه انسان باشد يا غير از انسان ، لذا مىتوان توصيف نيكويى يك منظره طبيعى و اسبى را هم مدح ناميد ، نيز اعم از آنست كه نيكى و امتياز موجب مدح در انسان اختيارى باشد يا غير اختيارى . تفاوت مدح با حمد در اينست كه اولا محمود يا بايد انسان باشد يا فوق انسان و ثانيا حمد براى انسان بايستى در مزايا و عظمتهاى اختيارى او بوده باشد .
شكر سپاس در مقابل نعمت را گويند كه منعم ( دهنده نعمت ) با آگاهى و اختيار ، نعمتى را به انسان سپاسگزار عطا كند . آيات مربوط به مطلوب بودن شكر فراوان است . ما نمونههايى را از چند گروه درباره شكر مىآوريم :
1 شكر به مقام ربوبى يكى از انواع انجام وظيفه مطلوب است و اين نوع شكر در برابر نعمت قرار نمىگيرد ، مانند :
اِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيْلَ اِمَّا شاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً 2 .
( ما انسان را براه راست هدايت كرديم ، يا آن راه را در پيش مىگيرد و وظايف عبوديت را انجام مىدهد و يا كفر مىورزد ) .
1 الفاتحة آيه 1 .
2 الانسان آيه 3 .
[ 242 ]
اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَليْلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورِ 1 .
( عمل سپاسگزارانه كنيد اى آل « داود » و بندگان سپاسگزار من اندكند ) .
عالىترين و با ارزشترين انواع شكر همين نوع است كه آدمى عبادت و انجام وظيفه خود را بالاتر از معاملهگرى قرار بدهد . چنانكه امير المؤمنين عرض مىكرد :
« خداوندا ، من ترا نه براى طمع بهشت و نه به جهت ترس از جهنم مىپرستم بلكه ترا شايسته پرستش ديده و عبادت مىكنم » .
اگر در اين نوع سپاسگزارى كه وظيفه آدمى است ، نعمتها و امتيازاتى كه خدا به انسان بخشيده است ، منظور شود ، يعنى هدف اين باشد كه بايستى من در برابر بهرهمند شدن از نعمتها قيمتى بپردازم ، زيرا خداوند خواستههاى مرا برآورده است ، اين هدفگيرى نوعى از سوداگرى پست است كه با تحريكات « خودطبيعى » انجام مىشود . ولى اگر آدمى با نظر باهميت و عظمت آن نعمتها ، لطف و عنايات بىنهايت الهى را منظور بدارد كه بدون توقع عوض و بىآنكه با دادن نعمت منّتى برگردن وى بگذارد ، فيض خود را براى همگان سرازير مىكند .
اين سپاس شايستهاى است كه از تشخيص نيك و بد سرچشمه مىگيرد ، و آدمى با احساس اينكه نيكىها از طرف خداونديست مىتواند تقرب بيشترى بخدا پيدا كند .
2 قسم ديگرى از شكر در آيات قرآنى آمده است كه در برابر نعمتها و امتيازاتى است كه خداوند به بندگانش عنايت مىكند . مانند :
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ 2 .
( بخوريد از آنچه كه خداوند به شما حلال و پاكيزه روزى كرده است و به نعمت خداوند سپاسگزار باشيد ) .
ممكن است اين سئوال پيش بيايد كه شكر و سپاس در مقابل نعمت ، نوعى
-----------
( 1 ) سبا آيه 13 .
-----------
( 2 ) النحل آيه 114 .
[ 243 ]
از معاملهگرى است كه انسان در برابر آنچه كه مىگيرد ، قيمتى مىپردازد . و بديهى است كه نه خداوند متعال نيازى به گرفتن قيمت نعمتهاى خود دارد و نه انسان شكركننده با چنين شكرى در راه تكامل قدم برمىدارد . پاسخ اين سئوال با نظر به آيهاى در قرآن مجيد روشن مىشود . آن آيه اينست كه :
وَ مَنْ شَكَرَ فَأِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَأِنَّ رَبّى غَنِىٌّ كَريْمٌ 1 .
( و هر كس شكرگذار باشد ، شكر براى خويش مىگذارد و كسى كه كفران بورزد ، پروردگار من بىنياز و كريم است ) .
آيه مزبور با صراحت كامل بىنيازى خدا را از هر گونه شكر و سپاس گوشزد مىكند و مىگويد :
هر كس كه وظيفهاى انجام مىدهد و از نعمتهاى مادى و معنوى خداوندى قدردانى مىنمايد ، در تكامل خود كوشيده راه اعتلاى خويشتن را در پيش ميگيرد 3 آياتى در قرآن باين مضمون وارد شده است كه شكرگذارى نتيجه عالى تقوى است ، مانند :
فَاتَّقُوا الْلَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 2 .
( تقوى براى خدا بورزيد ، شايد شكرگذار باشيد ) .
ارزش بسيار عالى شكر در اين گروه از آيات بخوبى روشن مىشود ، زيرا در آن تقوى كه عبارت است از نگهدارى خود انسانى از تباهى و رسانيدن آن به مقام رشد و كمال ، مقدمهاى براى شكر معرفى شده است . با اين آيه شريفه مىتوان فهميد كه شكر سوداگرانه با آن شكر كه نتيجه عالى تقوى و فضيلت است تفاوت بينهايت دارد ، زيرا اين سپاسگزارى پس از آزادى روح از همه دامها و زنجيرهاى شهوات و خودخواهى صورت مىگيرد و نشان مىدهد كه انسان تا آستانه بارگاه ربوبى پيش رفته است .
4 گروهى از آيات قرآنى هست كه شكر را بعنوان نتيجه معرفت به حقايق
-----------
( 1 ) النمل آيه 40 .
-----------
( 2 ) آل عمران آيه 123 .
[ 244 ]
عالم هستى كه آيات خداوندى هستند ، معرفى مىنمايد ، مانند :
كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلّكُمْْ تَشْكُرُونَ 1 .
( بدينسان خداوند آيات خود را بر شما روشن مىسازد ، باشد كه شكرگزار باشيد ) .
مسلم است كه معرفت خود آيات الهى مقدمه وصول به مقام عالى شكرگذارى خواهد بود ، نه بدانجهت كه انسان با شناخت آن آيات ، از نعمتهاى مادى عالم هستى برخوردار مىگردد .
از مسائلى كه در اين مبحث مطرح كرديم ، روشن مىشود كه مقصود امير المؤمنين عليه السلام از جمله احمده استتماما لنعمته و استسلاما لعزّته و استعصاما من معصيته . ( سپاس او را گويم تا تتميم نعمتش جويم و راه تسليم به عزتش پويم و براى مصونيت از نافرمانيش دست و دل از معصيتش شويم ) .
عالىترين درجات حمد خداوندى است ، زيرا منظور از تتميم نعمت ، جلب مزاياى مادّى قابل معامله با حمد و سپاس نيست ، بلكه بايد گفت : حمد مزبور سه عامل دارد :
عامل يكم افزايش معرفت به عظمت نعمتها است كه افزايش معرفت خداوندى را بدنبال خود دارد . همچنين نتيجه اين حمد گسترش بيشتر ابعاد و استعدادهاى روحى است كه در آدمى بوديعت نهاده شده است .
عامل دوم تسليم در برابر عزّت و جلال خداوندى است كه عالىترين درجه ارتباط با موجود بىنهايت بزرگ است .
عامل سوم تقوا و آزاد كردن خويشتن از آلودگىهاى هوى و هوس و خودخواهىها است . 3 انّه لا يضلّ من هداه و لا يئل من عاداه و لا يفتقر من كفاه ( كسى كه او هدايتش كند ، گمراه نگردد و آن كس كه با مقام شامخش به خصومت
-----------
( 1 ) المائدة آيه 89 .
[ 245 ]
برخيزد ، نجات نپذيرد و هر كس كه او كفايتش كند ، احتياج از او دورى بگيرد ) .