وحى در قرآن
در قرآن مجيد كلمه وحى هم به معناى مطلق اشاره و آگاه ساختن از خواستههاى الهى و وادار ساختن طرف وحى بجريان طبيعى خود ، بكار برده شده است و هم بمعناى گيرندگى و ابلاغ واقعيات كه مخصوص پيامبران الهى است .
[ 182 ]
نمونهاى از آياتى كه وحى در آنها به معناى اول است ، بقرار زير است :
وَ اَوْحى رَبُّكَ اِلَى النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذى مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً 1 .
( و پروردگار تو بزنبور عسل وحى كرد كه براى خود خانههايى از كوهها اتخاذ كن ) .
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فى يَوْمَيْنِ وَ اَوْحى فى كُلِّ سَماءٍ اَمْرَها 2 .
( آسمانها را در دو روز ( دو دوره ) هفتگانه قرار داد و براى هر آسمانى امر خود را وحى كرد ) .
اگر مقصود از آسمان كه طرف وحى قرار گرفته است ، ساكنان آسمانها از فرشتگان و غير فرشتگان بوده باشد ، ممكن است وحى بمعناى گيرندگى واقعيات و ابلاغ آنها باشد ، مانند كار پيامبران در روى زمين و اگر مقصود خود آسمانها باشد ،
مانند آيه يكم است كه وحى در آن بمعناى آگاه ساختن از خواستههاى الهى و وادار ساختن آسمانها بجريان طبيعى خود مىباشد . در حقيقت وحى باين معنا همان است كه گاهى با كلمه هدايت تعبير شده است . مانند :
قالَ رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى 3 .
( [ موسى ( ع ) بفرعون ] گفت : پروردگار ما ، آن خداونديست كه براى همه اشياء خلقت عنايت فرمود و سپس آنها را [ بجريان خود ] هدايت نمود ) .
وحى بمعناى دوم كه عبارت از گرفتن واقعيات و ابلاغ آنها است در موارد فراوانى آمده است . اين وحى براى همه پيامبران با اختلاف در مراتب و چگونگى ابلاغ واقعيات نازل شده است . مانند :
وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلَكَ اِلاَّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ فَاسْئَلُوا اَهْلَ الْذِّكْرِ 4 .
( و ما پيش از تو مردانى را به رسالت نفرستاديم مگر اينكه به آنان وحى
-----------
( 1 ) النحل آيه 68 .
-----------
( 2 ) فصلت آيه 12 .
-----------
( 3 ) طه آيه 50 .
-----------
( 4 ) الانبياء آيه 7 .
[ 183 ]
مىكرديم . [ به آنان بگو : ] از اهل علم بپرسيد ) .
قرآن گوشزد مىكند كه اشخاصى بودهاند كه وحى بر آنان نازل نشده و ادّعاى دروغين مىكردند كه بر ما وحى رسيده است :
وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى الْلَّهِ كَذِباً اَوْ قالَ اَوْحِىَ اِلَىَّ وَ لَمْ يُوحَ اِلَيْهِ شَىْءٌ 1 .
( و كيست ستمكارتر از كسى كه افتراى دروغين بخدا گفته و مىگويد : به من وحى شده است ، در حالى كه چيزى بر او وحى نشده است ) .
عظمت و سرسختى واقعيات و لطف و عنايت الهى بر انسانها در حدّيست كه افتراگويندگان و مدّعيان وحى در طول تاريخ به شدّت فوق تصور رسوا گشتهاند . عوامل ذلت و افتضاح آنان گوناگون بوده است . روشنترين و اساسى ترين آن عوامل اين است كه نمىتوانند موقعيت واقعى خود را درك و اثبات نمايند ،
مثلا اولا از معرفت ابتدايى شروع مىكنند و ادّعايى جز اين ندارند كه ما مقدارى معرفت داريم ، سپس كم كم خود را از اولياء اللّه مىپندارند و آنگاه ادّعاى وحى مىكنند و ناگهان خدا مىشوند و چنانكه در شطحيات بعضى از صوفيه ديده ميشود ،
از خدا بالاتر مىروند و خدا را در گوشهاى از دلشان در مىيابند ، يعنى دل آنان خيلى چيزها را در خود مىگيرد ، يكى از آن چيزها كه در دلشان جاى مىگيرد و منتظر دستورات مىشود خدا است در صورتى كه خدا در دل قرار نمىگيرد ،
بلكه در دلهاى پاكان آدميان جلوه مىكند .