هفت آسمان
ميدانيم كه در گذشته گروهى از دانشمندان اسلامى كوشش داشتند موضوع هفت آسمان را با هيئت بطلميوس تطبيق كنند و در اين تطبيق در مشاجرات و گفتگوهاى بى سر و ته غوطهور مىگشتند . در صورتى كه نه تنها چنين جبر و ضرورتى وجود نداشت ، بلكه با نظر به ساير آيات قرآنى تقليد از هيئت مزبور كاملا نابجا بوده است . از آنجمله درباره زمين آيه 88 از سوره نمل است :
وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِىَ تَمُرَّ مَرَّ السَّحابِ ( و تو كوهها را مىبينى و گمان مىكنى كه آنها راكد و متوقفند در حالى كه مانند ابر درگذرند ) .
[ 114 ]
و آيه 25 از سوره المرسلات :
اَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً . ( آيا ما زمين را در حركت سريع قرار نداديم ) .
توضيح در كتب لغت چنين آمده است :
كفت كفتا و كفاتا و كفيتا و كفتانا الطّائر و غيره اسرع فى الطّيران .
( ماده مزبور با مصدرهايى كه ذكر شد به معناى سرعت در حركت و طيران است ) .
همچنين موقعيت زمين در فضا بطورى كه مولوى مطرح مىكند ، در مقابل هيئت قديم كاملا تازگى دارد . اين ابيات در مبحث بعدى مطرح مىشود . همچنين درباره آسمانها ، منطق قرآن غير از هيئت بطلميوس است .
آيا اين آيه :
وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِاَيدٍ وَ اِنَّا لَمُوسِعُونَ .
( ما آسمان را با قدرت خود آفريديم و ما آن را گسترش مىدهيم ) الذاريات آيه 47 با هيئت ما قبل اسلام سازگار است ؟ و بطور كلّى اگر بعضى از علماى اسلامى در مسائل مربوط به زمين و آسمان از بطلميوس پيروى كردهاند ، بهيچ وجه بيان كننده ايده اسلام درباره آن هيئت نمىباشد .
موضوع آسمانهاى هفتگانه كه بنا به آيات ديگر كه همه ستارگان را در آسمان پائين معرفى مىكند ، از نظر علمى مردود نيست :
اِنَّا زَيَّنَّا الْسَّماءَ الْدُّنْيا بِزيْنَةٍ الْكَواكِبِ .
( ما آسمان پائين را با زينت ستارگان آراستيم ) ( الصافات آيه 6 ) .
زيرا هنوز دانش بشرى از قلمرو كهكشانها تجاوز ننموده است ، تا روشن شود كه وضع ماوراى ستارگان چيست .
بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُها وَ لا دِسارٍ يَنْظِمُها
[ 115 ]
( بدون ستونى كه آنها را برپا دارد و بدون ميخ و طنابى كه آنها را به هم به پيوندد ) .
گفته شده است اين جمله مىتواند آيه :
اَللَّهُ الَّذى رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها 1 .
( خداوندى كه آسمانها را بدون ستونى كه ببينيد برافراشته است ) را تفسير نمايد . به توضيح اينكه بعضى از مفسرين گفتهاند :
جمله ترونها صفت كلمه « عمد » است . در اينصورت معناى آيه چنين ميشود كه « خداوند آسمانها را با ستون غير قابل رؤيت آفريده است » ، از اين تفسير جاذبيت را استنباط مىكنند كه واقعيتى نامحسوس است و ما تنها اثر آن را مىبينيم .
جمله امير المؤمنين عليه السلام هر گونه ستونى را كه آسمانها را بر پاى بدارد نفى مىكند .
اين مضمون مطابق جمله دوم :
وَ لا دِسارٍ يَنْظِمُها ( و بدون ميخ و طنابى كه آنها را بهم بهپيوندد ) .
بعضى از آيات ديگر است كه مىگويد :
اِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ الْسَّماواتِ وَ الْأَرْضَ اَنْ تَزُولا 2 .
( خداوند آسمانها و زمين را از پاشيده شدن و گسيختن نگهميدارد ) .
ظاهر اين آيه نشان مىدهد كه نگهدارى آسمانها و زمين بطور مستقيم تحت مشيت الهى است .
از طرف ديگر موضوع جاذبيت كه از ديدگاه جهانبينى جلال الدين مولوى [ 3 ] . و سپس با تفكرات علمى نيوتن وارد معارف بشرى شده است ، آن
-----------
( 1 ) الرعد آيه 2 .
-----------
( 2 ) فاطر آيه 41 .
( 3 )
چون حكيمك اعتقادى كرده است
كاسمان بيضه زمين چون زرده است
گفت سائل چون بماند اين خاكدان
در ميان اين محيط آسمان ؟
همچو قنديلى معلق در هوا
نى به اسفل مىرود نى بر علا
آن حكيمش گفت كز جذب سما
از جهات شش بماند اندر هوا
همچو مغناطيس قبه ريخته
در ميان ماند آهنى آويخته
[ 116 ]
اندازه هم روشن و بديهى نيست و بعضى از سئوالات مربوط به موضوع مزبور بىجواب مانده است .
بعضى از مطلعين مورد اطمينان ابراز كردهاند كه « نيوتن » در اواخر زندگيش در اينكه يگانه عامل نگهدارى كرات در وضع معين نيروى جاذبيت مىباشد ،
ترديد داشته است . و بهر حال با نظر به وابستگى مستمر وجود همه اجزاء و قوانين طبيعت به خدا ، جاذبيّت هم يكى از عوامل طبيعى بوده ، محكوم بحكم مزبور مىباشد . 62 ثمّ فتق ما بين السّماوات العلى فملأهنّ اطوارا من ملائكته ( سپس خداوند سبحان آسمانهاى بلند را هم باز كرد و ميان آنها را پر از انواعى از فرشتگان ساخت ) .