مسئله دوم ارزيابى علمى فرضيه تحول
موضوع بسيار مهمى كه هست اينست كه دو بنيانگذار اصلى تحول ( لامارك و داروين ) براى اثبات مدعاى مشترك دلايل مورد اتفاق نظر نمىآورند . داروين عقايد لامارك را نمىپذيرد . عقايد لامارك در جريان تحول به ترتيب زير بوده است :
« مادامى كه شرايط زندگى تغيير مىيابد ، حوائج و نيازمندىها و در نتيجه خوى و عادات آن جانور نيز دچار تغيير مىگردد و سپس موجود با شرايط جديد
[ 127 ]
محيط زيست خود سازش نموده و خوى و عادات جديدى در نزد اين نوع جانوران ظاهر مىگردد .
چون خوى و عادات جانورى تغيير يافت ، در اعمال او نيز تغيير رخ ميدهد .
و چون اعمال جانور تغيير يافت ، برخى از اندامهاى جانور بيشتر و بعضى كمتر مورد استفاده جانور قرار مىگيرد .
در نتيجه بروز اين كيفيات و بكار افتادن متمادى يك اندام و عدم استفاده از اندام ديگر موجب مىشود كه به مرور زمان عضو بكار افتاده قوى و نيرومند شده و عضوى كه مورد استعمال قرار نگرفته بتدريج ضعيف و كوچك شده بالاخره از بين مىرود 1 . » پس از آزمايشها و تجربههاى مفيد :
عقايد لامارك يا اشكالات مهمى روبرو شده و نتوانسته با نتايج آزمايشها و تجارب ، موافقت و هماهنگى داشته باشد 2 .
« با اين كه « داروين » عقايد لامارك را نمىپذيرد ، خود از بيان علل يا عواملى كه باعث بروز صفات جديد مىگردد ، عجز دارد 3 .
نوبت تحقيق و كاوشهاى دقيق درباره عقايد « داروين » مىرسد و اين عقايد هم دنبال فرضيات هم مكتبش به ياد انتقاد گرفته مىشود . عبارت زير را ملاحظه كنيم :
« به همان صورت كه فرضيات « لامارك » در اثر ترقى و توسعه دانش بشرى مورد انتقاد و ايراد قرار گرفت و بسيارى از مطالب آن ردّ مىشود ، فرضيه داروينيسم نيز مورد ترديد قرار گرفته و با سئوالاتى كه مطرح مىشود و داروينيسم از پاسخ دادن به آن عاجز مىماند ، بتدريج ارزش و اعتبار خود را از دست مىدهد » 4 .
-----------
( 1 ) فرضيههاى تكامل ، رواسانى ص 22 و 23 .
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 25 .
-----------
( 3 ) مأخذ مزبور ص 27 .
-----------
( 4 ) مأخذ مزبور ص 38 .
[ 128 ]
در برابر فرضيه تحول تدريجى ، فرضيه ديگرى بنام موتاسيونيسم در حدّى قابل توجه در حدود سال 1886 بوسيله هوگودو ورى گياهشناس هلندى ابراز مىشود . بنا به اظهار نويسندگان تاريخ علوم ، شارل نودن گياهشناس فرانسوى در اثر مشاهداتى در گياهها در سال 1865 اين مطلب را مىگويد :
« من توجه كليه كسانى را كه تصور مىنمايند گونههاى فعلى بر اثر گذشت زمان و در مدت چندين هزار نسل و در اثر تغييرات تدريجى ، پيوسته و كند از گونههاى قديمى بوجود آمدهاند ، جلب مىكنم . من از تغييراتى كه در زمانهاى گذشته در نزد موجودات زنده بوقوع پيوسته است ، اطلاعى ندارم و در اين خصوص اظهار نظر نمىكنم ، ولى آنچه تجربه و عمل نشان مىدهد ،
اينست كه در دوران كنونى از بين عده زيادى از گياهان و جانوران كه مورد آزمايش و كنترل دقيق قرار مىگيرند ناگهان افرادى به وجود مىآيند كه به علت داشتن بد شكلى يا اختلافات كوچك و بزرگ و صفات تازه از اجداد خويش كه مورد آزمايش قرار گرفتهاند شناخته مىشوند . . . چنين افرادى كه بطور ناگهانى ظاهر مىشوند ، واجد صفات جديدى هستند ، در صورتى كه بتوانند با محيط زندگى خود هم آهنگى و سازش داشته باشند ، به زندگى ادامه مىدهند » 1 .
نظريه موتاسيونيسم كه تدريجا باين ترتيب بيان شد : « تكامل موجودات زنده در نتيجه رويدادهايى است كه از قوانين تثبيت شده معين پيروى نمىكند » دانشمندان فراوانى را به خود جلب كرده است ، مانند :
مورگان و هولدان و جوليان هكسلى و . . . ولى اين فرضيه هم از انتقادات قابل توجه در امان نمانده و مورد بحث قرار گرفت . پىير روسو چنين مىگويد :
« آيا مفهوم اين ايرادات آن است كه ما بايد بسوى « موتاسيونيسم متوجه شويم ؟
نه ، زيرا آن نيز از ملامت انواع است و بس و هرگز ديده نشده است كه يك خانواده و يا يك طبقه از موجودات بخانواده ديگرى تبديل شده باشد . گذشته از آن ، افراد
-----------
( 1 ) فرضيههاى تكامل ش . رواسانى ص 63 و 64 .
[ 129 ]
حيوانات يا نباتاتى كه در نتيجه تغيير ناگهانى حاصل مىشوند ، عموما ضعيف و رنجور هستند و بهيچ وجه شاهد و مدّعاى خوبى براى مسئله مسابقه حياتى نميباشند » 1 .
اين مطلب را هم كه مارسلن بول و ژان پيوهتو مىنويسند ، توجه كنيم :
« اگر چه انواع مدارك مختلف و بخصوص مسائل ديرين شناسى ، اصل موضوع تكامل را به وضع مقاومت ناپذيرى بر ما تحميل مىكنند ، امّا عامل محرك تكامل كاملا يا بطور عمده بر ما پنهان است » 2 .
در ارزيابى علمى مسائل ديرين شناسى هم اختلاف نظر فراوانى وجود دارد كه ابهام موضوع تكامل را افزايش مىدهد . از آنجمله 1 موضوع انواع متوسط كه حلقههاى گسيخته را پر كند ، روشن نيست .
2 در تشكيل فوسيلها مونتاژهايى عمل شده است كه بر ترديد محققان مىافزايد .
3 عدم انقراض حيوانات فراوانى كه از اوايل دوران اول زندگى مىكنند .
تحول انسان از ميمون ، با اينكه تحقيقات و مباحث خيلى فراوانى درباره آن مخصوصا از قرن 19 تا كنون صورت گرفته است ، در هالهاى از ابهامها فرو رفته است كه بقول پىير روسو حلّ ناشدنى مىباشد . عبارات زير را براى مدعا در نظر بگيريم :
پيدايش صنعت و پيدايش آدمى :
« شايد تكرار اين موضوع بىفايده باشد كه اين حادثه عظيم كه در تاريخ كره زمين اهميت قطعى دارد ، براى هميشه در لفّاف ضخيمى از اسرار پوشيده ميماند و شايد كيفيت آن هيچ وقت بر ما معلوم نشود . اينقدر ميدانيم كه اكثريت ديرينشناسان آن را به حدّاقل يك ميليون سال قبل ، يعنى به ابتداى عهد چهارم معرفة الارضى منسوب مىسازند .
جديدترين اكتشافات در ديرين شناسى نوع بشر به جاى اين كه تاريخ اين موضوع را بر ما روشن سازد ، معلوم مىدارد كه مبادى آدمى بسيار پيچيده و مبهم
-----------
( 1 ) تاريخ علوم پىير روسو ترجمه آقاى حسن صفارى ص 710 .
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 712 .
[ 130 ]
است و اين ابهام تا كنون در حال افزايش است .
اكتشافات جديد به جاى پيشرفت ساده و يك جهتى كه سابق بر اين به تصور در مىآوردند ، شاخههاى متعدد و متباعدى را معلوم مىسازد كه يك چند بيش و كم بوجود آمدند و زيستند و نابود شدند و فقط يك سلسله از آنها باقى مىماند كه ابتدا منجر به هوماسا پيانس ( انسان عاقل ) و سپس بشر امروزى مىگردد . سابق بر اين ديرينشناسى چنين تعليم مىداد كه بشر امروزى از شجره آدمهاى ميمون شكل يا پيته كانتروپ است كه در نتيجه تكامل تدريجى ابتدا آدم نهآندرتال و سپس آدم كرومانيون را بوجود آورد .
امروز بعد از اكتشافات وسيع و متعدد در اروپا و آسيا و آفريقا معلوم شده است كه فوسيلهائى كه بدست آمدهاند ، متعلق به سلسله واحد و مشخصى نيستند ،
بلكه لااقل به چهار سلسله متفاوت تعلق دارند و اجداد ما يعنى در واقع اجداد « انسان عاقل » كرومانيون نه آدم نه آندرتال است و نه آدم هايدلبرگ و ما نه از اخلاف آدمهاى ميمون شكل پيته كانتروپ هستيم و نه از آدم چينى يا سينانتروپ . اجداد واقعى ما از سلسلهاى ماقبل « انسان عاقل » است كه فوسيلهاى آنها مطلقا نامعلوم و ناشناس است » 1 .
عقايد و آرائى كه در اين مسئله با مأخذ دقيق آنها مطرح شد ، بخوبى روشن مىدارد كه موضوع تحول بقول بعضى از صاحبنظران از ذوق پردازى و منطق مفاهيم تجريدى « مانند حركت از بسيط به مركب » بيشتر برخوردار است تا از قوانين علمى تجربى كه براى هيچ محقق انحراف از آنها امكانپذير نيست . استبعاد اين پديده كه انسان بطور مستقيم از ماده خاكى و آب بوجود بيايد ، مىتواند مكتب « موتاسيونيسم » را هم خندهآور جلوه بدهد ، چنانكه اگر كسى خلقت استقلالى آدم را بعيد بشمارد ، حركت مادّه و ابداعات شگفتانگيز آن را از پديدههاى محدود اتمهاى بنيادين امكان ناپذير تلقى خواهد كرد .
-----------
( 1 ) تاريخ صنايع و اختراعات پىير روسو ترجمه آقاى حسن صفارى ص 19 .
[ 131 ]