مسئله سوم فعاليتهاى ذهنى نمونههايى را از واقعيت بىسابقه ماده حامل بما نشان مىدهد
موقعى كه عدد 5 را ( نه نقش كتابى آن را ) در ذهن خود درمىيابيم ، اين عدد 5 علت مادّى پيشين ندارد كه صورتى از صورتهاى آن بوده باشد . يعنى ما در ذهن خود يك حقيقت عمومى قابل تحول به 2 و 3 و 4 و 5 نداريم كه در موقع دريافت 5 صورت 5 را پذيرفته باشد ، بلكه آنچه كه در ذهن ما بوجود مىآيد ،
فعاليتى است كه عدد را بعنوان محصول خود بدون سابقه مادّه ( حقيقت عمومى ،
مادّه حامل ) بوجود مىآورد .
وقتى كه يك سلسله تداعى معانى يا انديشه منطقى در ذهن ما بجريان ميافتد ،
هيچ يك از واحدهاى آنها صورتى از ماده حامل نيست .
يعنى هنگاميكه از ديدن فضاى بيكران ، اعداد بىنهايت يا پهنهاى بىنهايت را با رابطه تداعى معانى درك ميكنيم ، معنايش اين نيست كه فضاى بيكران در ذهن ما ، ماده اعداد بىنهايت يا پهنهاى بىنهايت ميباشد ، بلكه آنچه كه هست اينست كه ذهن ما با مشاهده فضاى بيكران در بيرون از خود ، مفهومى از اعداد بىنهايت را بىسابقه چيز ديگرى بعنوان ماده حامل بوجود مىآورد . همچنين در انديشههاى منطقى ،
هنگاميكه در ذهن ما اين قضايا :
سعيد انسان است و هر انسانى فانى است ، پس سعيد فانى است ، به جريان مىافتد ، نه « سعيد انسان است » صورتى از ماده حامل پيشين است و نه « هر انسان
[ 91 ]
فانى است » صورتى از ماده « سعيد انسان است » ميباشد و نه قضيه سوم كه نتيجه ناميده ميشود ( پس سعيد فانى است ) صورتى از دو قضيه پيشين است .
بعضىها گمان كردهاند ماده موجودات و جريانات ذهنى عبارتست از واحدهاى اندوخته شده در حافظه و آن واحدها هستند كه ماده تصورات و تجسيمها و تداعى معانى و انديشههاى منطقى ، مىباشند . اين گمان از نظر مشاهدات و تحقيقات تجربى صحيح بنظر نميرسد ، زيرا :
1 در مورد ابتكار و اكتشافات جديد اگر چه از واحدها و قضاياى علمى مناسب با موضوع كشف شده ، بهرهبردارى مىشود ، ولى موضوع جديدى كه در ذهن مكتشف بروز مىكند ، صورتى از ماده قبلى نيست ، يعنى پيش از بروز موضوع تازه ، حقيقتى در ذهن وجود ندارد كه بتواند تبديل به موضوع مفروض شود ، يا محلّى براى عروض صورتها بوده باشد كه يكى از آنها همين موضوع تازه است .
2 در مورد تجسيم كه عبارت است از موجود تلقى كردن معدوم ، يا معدوم تلقى كردن موجود ، يا تقويت ذهنى خاصيت يك موجود عينى يا تضعيف آن ،
بهرهبردارى از ذخيرههاى حافظه چه معنا دارد ؟ وقتى كه در جنگلى راه ميروم و وجود شير درّنده را كه در پيرامونم وجود ندارد ، تجسيم مىكنم و به وحشت مىافتم ، ماده پيشين شير درّنده در آن جنگل در پيرامون من ، در حافظه من وجود ندارد ، آنچه كه در حافظه من است ، مفهومى از شير درّنده ميباشد و آن مفهوم در خانه و خيابان مرا به وحشت نمىاندازد . و چنين نيست كه خود جنگل و تنهايى من جزئى از مادّه واقعى شير درنده باشد و مرا دچار وحشت نمايد . اين فعاليت تجسيم ، يك محصول ذهنى يا حالت روانى مخصوصى در من ايجاد مىكند كه مادّه تحريك كننده فعلى آن را نمىتوان از حافظه سراغ گرفت .
در نمايشهاى خندهآور مىخنديم و در نمايشهاى اندوهبار ، ناراحت و اندوهگين مىگرديم ، در صورتى كه واحدهاى اوليه آنها ممكن است دهها سال در حافظه ما وجود داشته باشد و ما كمترين تأثرى از آنها نداشته باشيم ، ولى ما بوسيله خصوصياتى كه در نمايش درباره آن واحدها عمل شده است ، به همان واحدها
[ 92 ]
اضافه يا از آنها منها مىكنيم و كاملا متأثر مىشويم ، در صورتى كه مىدانيم در قلمرو عينى نه اضافهكردنهاى ما واقعيت دارد و نه منها كردنها .
3 اگر ما بگوئيم : واحدهاى اندوخته شده در حافظه ، موادّ واحدها و جريانات ذهنى ما است ، اين مسئله مطرح خواهد شد كه در آن انعكاسات ذهنى كه براى نخستين بار بوسيله حواسّ يا وسايل ديگر در ذهن ما بوجود مىآيد ، هيچگونه بهرهبردارى از حافظه وجود ندارد . ما براى اولينبار كه فلان سنگ را يا فلز را مىبينيم ، سنگ و فلز ديده شده مسلما در ذهن ما منعكس مىگردد ، آيا ماده سنگ و فلز منعكس شده در ذهن همان ماده عينى آن دو است ؟ يعنى سنگ و فلز عينى داخل در ذهن ما شده است پس چيست ماده صورت انعكاس يافته ذهنى ؟ و تشبيه ذهن به آينه كه نمودها را بوسيله نور نشان مىدهد ، به شوخى نزديكتر است از يك مسئله علمى ، زيرا اولا مفاهيم كلى و تجريد شده مانند كلى نزديكتر است از يك مسئله علمى ، زيرا اولا مفاهيم كلى و تجريد شده مانن كلى انسان و اعداد نمودى ندارند ، بلكه هيچ يك از واحدهايى كه در حافظه ذخيره ميشوند داراى نمودهاى شكلى و رنگى و غير ذلك نيستند ، يعنى ما سراغ آن سلّول حافظهاى را نداريم كه بجهت انعكاس آلبالو قرمز و بعضى ديگر بجهت ذخيره كردن عكس گياهان سبز بوده باشد .
ثانيا هر انعكاسى در ذهن مستلزم صرف مقدارى انرژى است كه در صورت تعدد فراوان انعكاس ، بخوبى احساس خستگى مىكنيم . در صورتى كه انعكاس نمود و لو ميليارد بار در يك آينه ، موجب صرف نيروى آينه نمىگردد ، لذا معلوم ميشود كه در انعكاسات ذهنى ، چنين نيست كه ذهن تنها جايگاه نمود شىء عينى بوده باشد .
همچنين تأثرات و احساساتى كه از انعكاس نمودها در ذهن ، براى روان ما ايجاد ميگردد ،
مىتواند انعكاسات ذهنى را از نمودهاى آينهاى تفكيك نمايد . با نظر دقيق در مسائل سهگانه ، مىتوانيم ابداع و انشاء و ابتداء خلقت را بىسابقه ماده پيشين بپذيريم . 35 ، 36 ، 37 بلا رويّة اجالها و لا تجربة استفادها و لا حركة احدثها و لا همامة نفس اضطرب فيها ( در امر آفرينش نه انديشه و تدبيرى به جولان درآورد و نه تجربه و
[ 93 ]
آزمايشى او را درخور بود . كاخ مجلل هستى را بدون حركت و تحولى در ذات پاكش برافراشت و بىنياز از آنكه قواى مضطربى در درونش متمركز شود ،
چراغ هستى را برافروخت ) .