نتيجه كلى
در نتيجه تتبّع و تحقيق لازم و كافى در عقايد مسيحيت درباره خدا ، ميتوان سه گروه عمده را در نظر گرفت :
گروه يكم مردم عامى ، مسلم است كه اين گروه مانند عاميان در اديان و ايدهئولوژىهاى ديگر ، از يك درك اجمالى درباره معتقدات خود برخوردار بوده و تفصيل و دقتكارىهاى ديگر را بعهده پيشروان خود انداخته ، با حالت تقليد از آن پيشروان ، خود را قانع مىسازند ، مسلم است كه در اذهان مردم عامى مسيحيت نيز مفهومى از خدا دريافت شده و با گرايش و توجّه به آن و با بجا آوردن اعمالى براى تقرب به آن ، شكوفائى و رضايت روحى دارند ، لذا حكم قطعى به مشرك بودن آنان صحيح نيست .
گروه دوم متفكران و كسانى كه از رشد مغزى در مسائل فلسفى و دينى برخوردارند ، تا آنجا كه ما توانستهايم با عقايد و سخنان اين گروه چه در قلمرو ادبيات و چه در قلمرو فلسفهها ، مخصوصا در دورانهاى پس از رنسانس آشنايى پيدا كنيم ، اكثريت قريب به اتفاق آنان را يگانهپرست مىبينيم ، اينان موضوع تثليث را يا منكرند و يا مسكوت مىگذارند و خارج از حيطه درك قرار مىدهند .
گروه سوم اشخاصى هستند كه يكى از سه نظريه را درباره تثليث كه در مبحث گذشته مطرح كرديم ، مىپذيرند . اينان هستند كه از جاده توحيد منحرفند و
-----------
( 1 ) المائدة آيه 71 .
[ 53 ]
مورد توبيخ خداوندى در قرآن قرار گرفتهاند . بنابراين ما نميتوانيم آنچه را كه در انجيل يوحنا آمده است : « در اول كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود » 1 را با همين مضمون خاص مورد اعتقاد همه مسيحيان تلقى كنيم .