دوگانه پرستى ( ثنويت ) و سهگانه پرستى ( تثليث )
بنظر نمىرسد كه در تاريخ عقايد بشر مكتب و يا مذهبى بعنوان دوگانه پرستى حقيقى وجود داشته باشد . مقصود ما از دوگانه پرستى حقيقى آن است كه دو خداى واقعا بىنهايت و با اوصاف خداوندى كه واقعا هر يك ذات واجب الوجود
-----------
( 1 ) عول و تعصيب آقاى دكتر عبد الرحيم نجات ص 59 چاپ 1343 .
[ 48 ]
و جامع همه شئون ربانى بوده باشند . زيرا با نظر به دلايلى كه در مبحث گذشته متذكر شديم از نظر دريافت و انديشه عقلانى فرض دو بىنهايت واقعى امكانپذير نميباشد .
آنچه كه در تاريخ اديان و معتقدات بعنوان دوگانه پرستى مشهور شده است ، مسلك مانوى منسوب به مانى نقاش است . توضيح اين مسلك و انتقاد از آن در كتابهاى كلامى مسيحيون و مسلمانان بطور فراوان ديده مىشود [ 1 ] .
( 1 ) از آنجمله تيتوس بصراوى قرن چهارم مسيحى ، الكساندرليكوپوليسى كه اندكى پس از وفات مانى بوده است . و سراپيون دوتمويس و كتاب معروف به آكتاارخلاى تأليف هگمونيوس و نوشتههاى سيريل اورشليمى و اپيفانوس ( در قرن چهارم مسيحى ) و ماركوس دياكونوس و تئودورت سوريائى ( در قرن پنجم ) و سوروس انطاكيهاى ، و يوحناملاله ( قرن ششم ) و آناستازيوس سينائى ( قرن هفتم ) و يوحناى دمشقى ( قرن هشتم ) و ديودور كه هفت فصل از تاريخ و رساله خود را بر رد مانويان اختصاص داده است .
از يكى از مهمترين متكلمان مسيحى نيز بنام سنت اوگوستين ( اواخر قرن چهارم مسيحى كه خود نه سال در كيش مانى بوده و بعدها برگشته است ، ) سيزده كتاب در رد مانويان باقى مانده است . [ رجوع شود به كتاب مانى و دين او تأليف آقاى احمد افشار شيرازى با دو خطابه از آقاى سيد حسن تقىزاده ص 1 و 2 ] .
بعضى از فلاسفه و متكلمين اسلام كه مسلك مانى را مورد بررسى و انتقاد قرار دادهاند :
احمد بن يحيى المرتضى المهدى لدين اللّه متوفاى 840 در كتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار و احمد بن ابى يعقوب معروف به يعقوبى در تاريخ خود ج 1 ص 159 يعقوبى در اين تاريخ مىگويد :
شاپور در حدود ده سال به دين مانى معتقد بوده ، سپس موبدى آمد و به شاپور اعتراض كرد كه مانى دين ترا فاسد كرده است ، او را بياور تا با او بحث و مناظره نمايم .
شاپور مانى را احضار نمود و با مؤبد مناظره كردند و موبد بر وى پيروز شد و شاپور بدين مجوسى خود برگشت و مانى از ترس كشته شدن به هندوستان فرار كرد .
تاريخ يعقوبى ج 1 ص 161 و ابن النديم در الفهرست ص 391 تا 401 و ابوريحان بيرونى در الاثار الباقية عن القرون الخالية ص 207 و 209 نقل از مانى و دين او ص 204 و مسعودى در مروج الذهب ج 1 ص 250 تا 253 و شهرستانى در الملل و النحل از ص 188 تا 193 و جمال الدين ابو الفرج ابن الجوزى در تلبيس ابليس ص 44 و 45 .
[ 49 ]
در توضيح و تحقيق مسلك مانى اختلاف نظر زياد وجود دارد . در اين مسئله كه آيا مانى غير از دو مبدء نور و ظلمت حقيقت عالىترى را به عنوان خداى بزرگ معتقد است يا نه ؟ دو نظريه عمده وجود دارد :
نظريه يكم مىگويد : در مسلك مانى خداى بزرگ مطرح است ، استدلال صاحبان اين نظريه به امثال جملهاى است كه ابوريحان بيرونى به مانى نسبت داده است . وى مىگويد :
« پس از ابن ديصان و مرقيون ، مانى شاگرد قادرون بروز كرد . او مذهب مجوس و نصارى و دوگانهپرستى را شناخته بود . در آغاز كتابش بنام شاپورگان كه براى شاپور فرزند اردشير تأليف كرده بود ، مىگويد :
حكمت و اعمال چيزى است كه پيامبران خداوندى آن را در زمانهاى معينى ميآورند . در بعضى از قرون بوسيله بودا در شهرهاى هند و در بعضى ديگر بوسيله زرتشت به شهرهاى فارس و در زمان ديگر بوسيله عيسى به مغرب زمين ، سپس اين وحى در اين قرن اخير بوسيله من ، مانى كه رسول خداوند حق هستم ، به سرزمين بابل نازل شده است » 1 .
اين جملات صريح است در اينكه مانى خداى بزرگ را پذيرفته است و نيز در لغتنامه مرحوم دهخدا شماره مسلسل 197 ص 132 چنين آمده است :
مانى در باب مبدء خلقت گويد :
« در آغاز دو اصل اصيل وجود داشته : نيك و بد . نخستين پدر عظمت يا « سرو شاو » بود كه گاه او را بنام زروان مىخوانند و او در پنج موجود تجلى ميكند كه به منزله واسطههاى بين آفريدگار و آفريدگان و در حكم پنج اقنوم پدرند ،
اين چنين :
ادراك ، عقل ، فكر ، تأمّل ، اراده . خداى تاريكى هم پنج عنصر ظلمانى دارد كه بر روى يكديگر قرار دارند ، اين چنين :
دخان يامه ، آتش مخرّب ، باد مهلك ، آب گل آلود ، ظلمات . . . »
-----------
( 1 ) الاثار الباقيه عن القرون الخالية ص 207 و 209 نقل از مانى و دين او ص 204 .
[ 50 ]
اگر چه عبارات نقل شده در لغتنامه مانند جملات ابوريحان بيرونى در دلالت به پذيرش خداى يگانه صريح و روشن نيست ، ولى كلمه نخستين پدر عظمت قابل تطبيق به خداى بزرگ مىباشد نظريه دوم همان ثنويت معروف است .
بهر حال مسلك مانى با همه ابهامى كه دارد ، چون مخلوطى از مذاهب بودائى و زردشتى و عيسوى است ، لذا نمىتوان دوگانه پرستى واقعى را كه حقيقتا دو خداى مستقل و داراى همه اوصاف خداوندى باشند ، به او نسبت داد . بنابر اين اعتقاد او به اقنومهاى پنجگانه ، بىشباهت به اعتقاد نصارى به اقانيم سهگانه نيست . به همين جهت است كه انتقاد متكلمان مسيحيت درباره مسلك مانى نبايد بعنوان انتقاد از مشرك بودن مانى بوده باشد ، زيرا آنان نيز تثليث را كه اعتقاد به اقانيم سهگانه را دربر دارد ، پذيرفتهاند . با گذشت زمانى محدود ، مسلك مانى از بين رفته است ، لذا بحث در خصوصيات آن ، چندان اهميّتى ندارد .
آنچه كه فوق العاده مهم است ، موضوع تثليث در عقايد مسيحيت است . در تفسير اين موضوع ميان خود نصارى و ملل ديگر كه آن را مورد بررسى قرار دادهاند ،
سخت اختلاف نظر بوجود آمده است . چند نظريه عمده در اين موضوع باينقرار است :
1 اب و ابن و روح القدس بمنزله سه ضلع مثلّثاند . اين تفسير خدا را مركب از سه جزء مىداند كه با يگانه پرستى سازش ندارد ، زيرا تركيب از اجزاء موجب احتياج هر يك از آنها بديگرى بوده و بالاخره بجهت تجزيه ذات منجر به محدوديت خداوندى مىگردد .
2 سه اقنوم [ 1 ] مزبور مانند سه جلوه يك حقيقت است . و آن حقيقت خداى يگانه است . اين تفسير اگر چه شرك صريح را از تثليث مرتفع مىسازد ، ولى با
( 1 ) اقنوم كلمهاى است سريانى و يا يونانى بمعناى اصل هر چيز . و در عقيده نصارى بمعناى ظهور بارى تعالى است . اقانيم سه تا است :
اقنوم وجود ، اقنوم علم ، اقنوم حيات . رجوع شود به لغتنامه دهخدا شماره مسلسل 58 ص 3172 .
[ 51 ]
توحيد حقيقى هم سازگار نيست ، زيرا اگر مقصود جلوه عظمت الهى است ، همه انسانها مخصوصا پيامبران و اولياء اللّه جلوههائى از عظمت الهى هستند ، نه جلوه حقيقت و ذات خداوندى . چون هيچ موجودى استعداد آن را ندارد كه بتواند ذات الهى را نشان بدهد .
3 گفته شده است اقنوم مسيح مشتق است از اقنوم ربّ كه اقنوم وجود است . اگر اشتقاق بمعناى تجزيه باشد ، يعنى وجود عيسى ( ع ) از وجود خدا تجزيه شده است ، اين عقيده هم مانند نظريه يكم ، نه تنها با توحيد سازش ندارد ، بلكه تجزيه شدن خدا را كه مفهوم خداوندى را منفى مىسازد ، نتيجه مىدهد . و اگر منظور از اشتقاق حلول است ، يعنى همه موجوديت خدا و يا بعضى از آن ، در عيسى ( ع ) حلول كرده است ، باز مخالف يگانهپرستى ميباشد ، زيرا اگر همه خدا كلا در عيسى حلول نموده يا در او تجسّم يافته است ، چگونه امكان دارد بىنهايت واقعى در يك موجود محدود حلول نمايد و يا تجسم پيدا كند ؟ و اگر منظور اينست كه بعضى از موجوديت خدا در عيسى حلول و يا در او تجسم يافته است ، اين همان تجزيه در ذات احديت است كه با مفهوم خداوندى سازگار نمىباشد . اين اشكالات و ابهامها باعث شده است كه علماى مسيحيّت بگويند :
موضوع تثليث مافوق عقول آدميان است . در قرآن مجيد وجود حضرت مسيح عليه السلام با عالىترين بيان توضيح داده شده و كسانى كه آن پيامبر برگزيده را شريك در الوهيت يا جايگاه حلول و تجسم خداوندى قرار دادهاند ، توبيخ شديد شدهاند . از آنجمله :
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا اِنَّ الْلَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلاَّ اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَليمٌ 1 .
( كسانى كه گفتند : خداوند سوم سه موجود است ، قطعا كفر ورزيدند ، خدايى جز خداوند يگانه وجود ندارد و اگر اينان از گفتارشان خوددارى نكنند ، بآنانكه از مسيحيان كفر ورزيدهاند ، عذاب دردناكى خواهد رسيد ) .
-----------
( 1 ) المائدة آيه 73 .
[ 52 ]
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا اِنَّ الْلَّهَ هُوَ الْمَسيحُ بْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَنى اِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبىّ وَ رَبَّكُمْ اِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلْظالِمينَ مِنْ اَنْصارٍ 1 .
( آنان كه گفتند : خدا مسيح بن مريم است ، قطعا كفر ورزيدند . و مسيح گفت :
اى بنىاسرائيل خدايى را كه پروردگار من و شما است بپرستيد و هر كس براى خدا شريك قرار بدهد ، خدا بهشت را براى او حرام نموده و منزلگه نهايى او آتش است و براى ستمكاران ياورانى وجود ندارد ) .