همه حقايق به آدم تعليم مىشود
[ 1 ] مسلم است كه مقصود از اسماء لفظ نيست ، زيرا دانستن الفاظ مجرد هيچ امتيازى نيست ، مخصوصا در حدّى كه آدم را شايسته مسجود گشتن براى فرشتگان نمايد . در دو آيه زير اين معنى روشن مىشود :
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلى 2 .
( اسم پروردگار اعلا يا اسم اعلاى پروردگارت را تسبيح كن ) .
تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذىِ الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ 3 .
( مبارك است اسم پروردگارت كه با جلالت و اكرام است ) .
تعبير به اسم از مسمّى كه واقعيت شىء است ، فراوان و رايج مىباشد ،
زيرا در حقيقت اسم و بلكه مطلق كلمه مانند آيينه نشاندهنده مسمّاى خودش است .
احاديث معتبر از طريق هر دو مذهب شيعه و سنّى درباره اينكه مقصود از اسماء حقايق عالم هستى بوده است ، بحدّ كفايت وجود دارد .
روشن است كه كيفيت اين تعليم يا الهام ، كاشتن بذر همه دانستنىها در نهاد آدم و فرزندان او بوده است . در همين خطبه در جملات آينده خواهيم ديد كه امير المؤمنين عليه السلام در بيان هدف بعثت پيامبران مىفرمايد :
و يثيروا لهم دفائن العقول .
( و برانگيزانند [ يا به فعليت برسانند ] براى آنان مخفى شدهها در عقولشان را ) .
اين مبحث در تفسير جملات مربوطه در همين خطبه مطرح خواهد گشت .
در بعضى از منابع چنين آمده است كه منظور از اسماء پيشوايان الهى و ائمه
( 1 ) در آيه اسماء ضماير و اسم اشارهاى كه بكار برده شده است ( هم ، هؤلاء ) براى موجودات عاقل است ، با اينكه حقايق تعليم شده اعم از اشخاص عاقل مىباشد . اين استعمال بنابر اصل تغليب است ، يعنى چون عظمت موجودات عاقل از همه آنها بالاتر است ، لذا ضمير و اسم اشاره مخصوص به آنها به كار رفته است .
-----------
( 2 ) الاعلى آيه 1 .
-----------
( 3 ) الرحمن آيه 78 .
[ 165 ]
معصومين است . اين تفسير با آن معناى عمومى كه براى اسماء گفته شده است ، منافاتى ندارد ، زيرا پيشوايان الهى با عظمتترين حقايقاند كه معرفت آدم و فرزندان او به آنها از امتيازات بااهميت است .
گفته شده است كه در آيهاى از قرآن چنين آمده است :
وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَليلاً 1 .
( و از علم بشما جز اندكى داده نشده است ) .
در صورتى كه خداوند در آيه مورد بحث مىفرمايد : « و خداوند همه حقايق را به آدم تعليم نمود » . اين دو مسئله چگونه سازگار مىباشد ؟
پاسخ اين سئوال چنين است كه علم آدم به همه حقايق عالم خلق بوده است نه عالم امر كه روح به آن مستند مىباشد .
پاسخ ديگرى به سئوال مزبور مىتوان داد و آن اينست كه مقصود از جمله و ما اوتيتم ( داده نشدهايد ) جهل ناشى از عوامل مربوط به خود انسان است ،
مثلا دنبال علم و معرفت را نگرفتن ، يا تقوى و خلوص و ايمان اعتلا بخش تحصيل نكردن . كه اگر در راه علم و معرفت و ايمان تكاپو مىكرد ، و درون خود را آماده گيرندگى ملكوت الهى مينمود ، به مقدار گنجايش و استعدادى كه خدا داده است ، از آن امر فرا مىگرفت . در يكى از آيات به مشاهده ملكوت آسمانها و زمين تحريك شده است :
اَوَ لَمْ يَنْظُرُوا فى مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ 2 .
( آيا آنان در ملكوت آسمانها و زمين نظاره نكردهاند ) .