1 رابطه خدا با موجودات
اين مسئله كه رابطه خدا با موجودات چيست ؟ افكار همه انسانها مخصوصا متفكران را از قديمى ترين دورانهاى معرف الهى و توجهات متافيزيكى تاكنون به خود مشغول داشته است .
اين توجه و اشتغال جدّى از آن جهت بوده است كه انسانها نمىتوانستهاند ،
باين قناعت كنند كه بدانند خدايى وجود دارد كه همه كائنات و خود آنان را كه جزئى از كائناتند بوجود آورده است و بس . بلكه با نظر به حكم فطرت و آگاهى هاى ناب عقلى كه مىگويد :
حقيقت بوجود آورنده با موجودى كه آن را بوجود آورده است ، بايد رابطهاى داشته باشد ، در صدد كشف اين ارتباط برمىآمدهاند . ما بهيچ وجه نميتوانيم آنچه را كه در مغز و دل انسانها درباره ارتباط عالم هستى با خدا مىگذرد ، درك
[ 63 ]
كنيم . شايد بتوان گفت : بشماره افرادى كه رابطه مزبور را براى خويشتن مطرح مىكنند ، ميتوانيم انواع و اقسامى از ارتباط تصور نماييم .
الفاظ و علايمى كه از تواريخ كهن درباره درك و اعتقاد انسانها درباره اين موضوع بيادگار ماندهاست ، مانند الفاظ و علائم و رفتارهايى كه بعنوان نشان دهنده چگونگى درك رابطه است ، كاملا روشن نيست .
بلى مقدارى از اصول كلّى درك مزبور ، در اكثر انسانها مشترك است . و انسانشناسان هم با نظر به همان اصول مشترك ، احساس و معرفت الهى را مورد بررسى قرار مىدهند ، مانند :
« خدا خير و كمال ما را مىخواهد » ، « سرنوشت ما در اختيار خداست » . « همه كائنات از او صادر شده است » . . .
بنظر مىرسد شعور فطرى و آگاهى ناب عقلى با امثال آن مشتركات كه متذكر شديم ، براى مردم همواره موجب آرامش روحى و تحرك براى بدست آوردن خير و كمال بوده است . از طرف ديگر متفكرانى در هر دوره و جامعهاى بروز ميكنند و موجبات دگرگونى در شعور فطرى و آگاهىهاى ناب عقلى افراد آن را فراهم مىآورند . نتيجه اين تغييرات و تعليمها بطور كلى بر دو قسم عمده تقسيم ميگردد :
قسم يكم تشويش و اضطراب و مشكوك شدن احكام ناب فطرت و عقل .
قسم دوم روشنايىها و تكامل عالىتر ، مانند مسائل علمى . . . از نظر اديان و متفكران جوامع ، مسئله رابطه موجودات با خدا ، به دو گونه مطرح شده است :
1 رابطه موجودات با خدا بدون تفاوت ميان انسانها و ساير كائنات .
2 رابطه موجودات با خدا و انسان با خدا .
مكتبها و علماى اديان درباره هر دو شكل مسئله ، به گروههاى مختلف تقسيم شدهاند . ما مشهورترين آنها را متذكر مىشويم :
1 رابطه خدا با جهان هستى ، 1 رابطه علت و معلول است . معتقدان اين رابطه بر دو گروه مهم تقسيم مىگردند :
گروه يكم علت و معلول را در تفسير رابطه خدا با موجودات به همان
[ 64 ]
معناى معمولى و كلاسيك مىگيرند و قوانين و تعريفات مربوط به قانون عليت از قبيل سنخيّت معلول با علّت و همزمانى آن دو با يكديگر يا تقدم رتبى ( رتبهاى ) را در مسئله مورد بحث تطبيق مىكنند .
گروه دوم مىگويند : مقصود از اين كه رابطه موجودات با خدا ، رابطه معلول با علت است ، معناى معمولى علّيّت نيست ، بلكه نظر باينست كه هستى موجودات از خداوند متعال صادر شده است ، امّا اينكه رابطه واقعى آن دو از چه مقولهاى است ، از قانون عليت متداول نميتوان آنرا درك كرد . البتّه مىدانيم كه از نظر علوم فيزيك و روانشناسى جديد ، دگرگونىهاى اساسى در تفسير قانون عليت بوجود آمده است كه بسيار جالب و مفيد است لذا تفسير رابطه خدا با جهان با مفاهيم علّيت كلاسيك بسيار سطحى و بىنتيجه ميباشد .
2 رابطه خدا با جهان هستى ، رابطه صانع و مصنوع است و هيچگونه ارتباط ماهوى ( ماهيّتى ) و وجودى ميان آن دو وجود ندارد . مانند نجّار كه ميز را مىسازد ، با اين تفاوت كه نجّار نميتواند موادّ اوليه ميز ( چوب را مثلا ) از نيستى بوجود بياورد ، ولى خداوند عالم هستى را بدون سابقه مادى بوجود آورده است .
3 جهان هستى با همه مواد و اشكال و روابطش يك موجود حقيقى است ،
كه خداست ، اشكال و نمودها و تغييرات همه و همه نمودهاى متنوع آن موجود حقيقى است .
اين مكتب وحدت موجودى است كه با بيانات گوناگون در بعضى از اذهان مطرح شده است . بنابراين مكتب ، اصلا در برابر خدا جهانى وجود ندارد ، تا ميان آن دو رابطهاى قابل تصور بوده باشد .
اين مكتب همه قوانين عقلى و بينشهاى وجدانى و مفاد اديان حقه الهى را كنار ميگذارد و جهان هستى را تا مرتبه وجوب وجود ( خدايى ) بالا مىبرد و يا خدا را پايين مىآورد و با جهان يكى مىكند .
به نظر مىرسد كه اين مكتب تنها ذهن بعضى را بعنوان دريافت ذوقى يا فرار از اشكالات اشغال نموده باشد ، نه همه سطوح روانى آنان را از روى تعقل و آگاهى
[ 65 ]
به واقعيات .
4 جهان هستى و خدا در اصل وجود مشتركاند ، اختلاف ميان آن دو در شدت و ضعف وجود است [ 1 ] ، مانند شدت و ضعف نور . خداوند اكمل و اتم همه موجودات است ( فى نفسه و لنفسه و بنفسه ) و معانى رابطى هستى مانند معانى حروف ضعيفترين موجودات ( لا فى نفسه ) است . اين نظريه معروف به وحدت وجود سنخى است كه وجود را در همه موجودات يك حقيقت و يك سنخ ميداند . اگر چه با اين بيان ، توضيحى در اشتراك خدا و موجودات در يك حقيقت داده ميشود ، ولى باز چگونگى رابطه ميان يك موجود فوق عليت و فوق حركت و سكون و كون و فساد وفوق زمان و فضا ، با موجوداتى كه در مجراى همه امور مزبوره قرار گرفته اند ، در حال ابهام مىماند . همين ابهام در همه عقايد وحدتىها با اشكال مختلف وجود دارد .
انواعى ديگر از ارتباطات درباره خدا و جهان هستى گفته شده است كه جنبه تشبيهى دارند . از آنجمله :
1 كلّى و افراد . كلّى يك حقيقت است ، و افراد و مصاديق آن متعدد و متنوع .
مسلم است كه مقصود از كلّى كه خدا به آن تشبيه شده است ، نبايد كلّى منطقى و مفهومى محض بوده باشد كه از فعاليتهاى ذهنى بوده و تحقق عينى ندارد ، بلكه بايستى از قبيل كلّى طبيعى باشد كه وجودش عين وجود افراد آن است . وجود عينى خود اين كلى مورد قبول همه فلاسفه و منطقدانان نيست و بر فرض اينكه داراى وجود عينى باشد ، نه رابطه افراد با آن ، نشاندهنده عليّت است ، و نه اشتراكى در ميان كلّى و فرد در مفهوم ، وجود دارد و نه موضوع خالقيت و صانعيت و مافوق زمان و حركت و كميت و كيفيت بودن در كار است . . . و بهر حال اين يك تشبيه بسيار ضعيفى است .
2 دريا و قطرههايش .
( 1 ) اين همان نظريه تشكيك در وجود است كه در جاى خود به سه قسم عامى و خاصى و خاص الخاص تقسيم شده است .
[ 66 ]
3 گل و برگهايش . اين دو تشبيه رابطه خدا را با موجودات ، رابطه كل و اجزاء مطرح مىكند و در مباحث گذشته عدم امكان تجزيه در ذات خدا را توضيح دادهايم .
4 جسم و سايهاش . اين تشبيه هم صحيح نيست ، زيرا سايه هيچگونه تحقق و عينيتى ندارد . سه شماره ( 2 و 3 و 4 ) تشبيهاتى است مناسب مكتب وحدت موجودى كه نه قابل درك است و نه قابل اثبات و حتى نمىتوان با دريافتهاى ذوقى هم آنرا تصحيح نمود .
5 دريا و امواجش اين تشبيه را عبد الرحمن جامى در لوايح چنين آورده است :
بحريست وجود جاودان موجزنان
زان بحر نديد غير موج اهل جهان
در ظاهر بحر و بحر در موج نهان
سرّيست حقيقة الحقايق پنهان
اين تشبيه زيبا هم كه تحرك و تكاپو و تكثرات جهان هستى را مانند امواجى مىبيند كه در درياى وجود ( خدا ) به جريان افتاده است ، نمىتواند انعطاف وجود برين و تأثر آن را در مقابل تموج توجيه كند . باضافه اينكه اين تشبيه زيبا هم مانند ساير تشبيهات وحدت موجود ، نمىتواند علّت تموج و دگرگونى را توضيح بدهد .
6 گل و عطرافشانىاش تشبيهى است ديگر كه جلال الدين مولوى در كتاب مثنوى آن را نمىپذيرد و مىگويد :
جزء كل نى جزءها نسبت به كل
نى چو بوى گل كه باشد جزء كل
يعنى رابطه خداوند با موجودات ، رابطه يك جزء واحد با كل است ( يك تجلى از خدا ) 1 نه رابطه اجزاء با كل است مانند گل با بوى گل .
نظريات ديگرى هم در اين مسئله مطرح و مورد گفتگو قرار گرفته است و ما از تفصيل آنها خوددارى ميكنيم .