نه راهى براى حركت به پيش و نه عاملى محرك براى رهائى از آن وضع
پديدههايى كه در يك اجتماع بروز مىكنند بر دو نوع اساسى تقسيم ميگردند :
پديدههاى زودگذر و پديدههاى پايدار .
1 پديدههاى زودگذر :
رويدادهايى هستند كه از عوامل معينى بروز مىكنند و مقدارى از زمان را در اجتماع به فعاليت مىپردازند و سپس از بين مىروند .
2 پديدههاى پايدار :
آن نمودها هستند كه از عواملى ريشهدار بوجود مىآيند و فضاى حاكم بر اجتماع را رنگآميزى مىنمايند و گاهى در اصول بنيادين اجتماع تأثير مىكنند و گاه ديگر بقدرى سخت و پايدار مىگردند كه خود جزء يا اجزايى از آن اصول قرار مىگيرند . هر دو نوع پديدهها بر دو قسم عمده تقسيم مىگردند :
قسم يكم پديدههاى سودبخش و منطقى كه بصلاح فرد و جامعه مىباشند .
قسم دوم آن پديدهها هستند كه به ضرر اجتماع بوده ، به حيات مادى و معنوى انسانهاى اجتماع آسيب مىرسانند .
براى توضيح اين پديدهها مثالهايى را در نظر مىگيريم :
1 پديدههاى مضر و زودگذر ، مانند : فساد و بىاعتمادى افراد اجتماع به
[ 262 ]
يكديگر و گسيختن آنان از همديگر كه از حوادث استثنايى مانند جنگ و مصائب طبيعى ، دامنگير عموم مىگردد . مسلم است كه پس از مرتفع شدن عامل مزبور ( جنگ يا مصائب طبيعى عمومى ، ) اگر گردانندگان اجتماع و مواد و عوامل حيات اجتماعى سالم و طبيعت معتدل خود را از دست نداده باشند ، پديده مزبور يعنى فساد و بىاعتمادى افراد به يكديگر و گسيختن آنان از همديگر ، دير يا زود مرتفع مىگردد و اجتماع مسير طبيعى خود را پيش مىگيرد .
2 پديدههاى مفيد و زودگذر ، مانند : بروز نوابغى كه نتايج فكرى ثمربخش آنان ، مدتى محدود ، آثار سودمندى به اجتماع مىبخشد و سپس به جهت عدم استعداد جامعه براى هضم و تقويت و ادامه آن نتايج فكرى ، اجتماع بحال ركود برمىگردد و نمىتواند از آنها بهرهبردارى نمايد . همچنين مانند استخراج مواد زيرزمينى مفيد كه بجهت محدوديت مقدار آنها ، مدتى از زمان را سود باجتماع مىدهد و سپس نابود مىگردد .
3 پديدههاى پايدار و مفيد كه از عواملى ريشهدار سرچشمه مىگيرند و دائما بنفع اجتماع مىباشند ، مانند :
قوانين و حقوق منطقى و عادلانه كه از ريشههايى مانند دين و آداب و رسوم و اخلاقيّات اصيل بوجود مىآيند و زمانهاى طولانى در صلاح اجتماع فعاليت مىكنند ، مانند آب و هواى معتدل محيط طبيعى ، كه در اعتدال مزاجى و روانى اعضاى اجتماع اثرى قابل توجه بوجود ميآورند .
4 پديدههاى مضر و پايدار اين نوع از پديدهها مستند به ريشههائى منحرف و عوامل رسوخ يافته در اجتماع است كه گاهى قرن يا قرنهاى طولانى مىتواند اجتماعى را در سيهچال نكبتها فروبرد ، مانند محيطهاى طبيعى نامناسب و بهم خوردن اصول آرمانى و نبودن حقوق و مقررات شايسته و يا فساد اجرا كنندگان قوانين و ريشهدار بودن خودخواهىهاى فردى و غير ذلك .
اين پديدهها چنانكه جامعهشناسى تاريخ اقوام و ملل نشان مىدهد ، دردهاى بىدرمانى ببار مىآورد كه از حدّ توصيف تجاوز مىنمايند . دوران و جامعهاى كه
[ 263 ]
پيامبر اسلام در آن مبعوث شده است ، پر از اين پديدههاى قسم چهارم بوده همانطور كه امير المؤمنين عليه السلام تعريف مىنمايد :
« نه راهى براى حركت به پيش داشتند و نه عاملى محرك براى رهايى از آن وضع » يعنى تنگناى كشنده انحرافات و تباهىها ، اجتماع آن محيط را چنان در خود فشرده بود كه راهى براى بيرون رفتن از تنگناى وجود نداشت .
مغزهاى سازنده در پى سودجويى ، دلهاى پاك در تاريكىها و ابهام يأس افسرده ، قوانين و مقررات زندگى اجتماعى دستخوش اميال و خودكامگىهاى اقوياء ، معرفت و علم منحصر در پديدههايى كه آنان را سخت قالبگيرى كرده ، مانند بيابان ، كوهان شتر ، درهم و دينار ، مباهاتهاى بىاساس قبيلهاى و نژادى ، چادرهاى نصب شده در ريگزارهايى كه هر طرف چشم كار مىكرد جز خارهاى مغيلان و سنگهاى سياه و سوخته و تپههاى ريگ ، و شترى كه بچه خود را شير مىدهد و سگى كه پاى بيگانهاى را گرفته ، نمىديد . فرهنگى پر از قضاياى تابويى ( قضايايى كه بدون دليل به درستى آنها ، يا با وجود دليل به خرافات بودنش مورد اعتقاد و عمل قرار ميگيرد ) افرادى انگشت شمار مانند : قس بن ساعده ايادى ، لبيد بن ربيعة عامرى ، البهاء زهير مانند چند قطره شيرين در دريايى شور ، چه مىتوانستند انجام بدهند و چگونه ياراى خروج از بنبست آن تنگناى كشنده را داشتند انسانهاى واقعگرا در چنان محيط بسته هر راهى را كه براى خروج از آن ، پيش مىگرفتند به تنگناى بدترى دچار مىشدند .
عامل محرك براى رهايى از چنان محيط و اجتماع ، عقول و وجدانهاى عظماى جامعه است ، وقتى كه اين دو نيروى راهنما و سازنده ، در هر مرحله و موقعيتى با شكست روبرو شدند ، تدريجا نيروى فعاليت خود را از دست مىدهند و يا به آتشفشانهايى مبدل مىشوند كه به تنگى محاصره تنگناهاى اجتماع ميافزايند .
نتايج شكست عوامل محرك براى رهايى از آنگونه موقعيت بسته همان است كه امير المؤمنين ( ع ) در سخنان خود مىآورد :
« اثرى از رشد و هدايت ديده نمىشود ، كورى و ظلمت همه جا و همه شئون
[ 264 ]
زندگى را فرا گرفته . نافرمانى به خدا شايع و يارى به شيطان رايج . ايمان در همه شئون حياتى شكست خورده ، ستونهاى برپادارندهاش فرو ريخته . نشانها و علايم ايمان تيره و ناشناخته ، راههايش متروك ، جادههايش محو و نابود گشته بود . . .
مردم آن اجتماع در فتنهها و شورشهايى غوطهور بودند كه با ناخنهاى خود آنان را خورد كرده ، با سمّهاى ويرانگرش آنان را كوبيده ، همواره روى سرناخنها بانتظار برپاكردن اضطراب و مصائب ايستاده بود » . 15 امير المؤمنين توصيف ديگرى از آن اجتماع مىنمايد كه ارزش فوقالعادهاى براى انسانشناسان و بالخصوص براى جامعهشناسان دارد و آن اينست :
فهم فيها تائهون ، حائرون ، جاهلون ، مفتونون فى خير دار و شرّ جيران ( مردم آن جامعه خود گم كرده ، حيران ، و نادانهايى فتنه زده در بهترين سرزمين با بدترين همسايگان بودند ) .