مسئله دوم هيولى ، ماده مطلق ، حامل عمومى محصول فعاليت ذهنى است
آنچه كه بوسيله علوم گوناگون در تحليل موضوعات و پديدههاى عالم طبيعت ، بدست آمده است ، اينست كه ذراتى ( كوانتمهائى ) در حال تبديل بيكديگر
[ 89 ]
در جريانند ، اين ذرات گاهى خاصيت موجى از خود نشان ميدهند و گاهى خاصيت جرمى و جرم هم مبدل به انرژىهاى گوناگون مىشود .
علم در اين جريان مداوم غير از همين ذرّات و ميدانهايى كه آنها را دربر گرفته است ، يك حقيقت واقعى بنام هيولى يا حامل عمومى آن رويدادها و يا ماده مطلق كه مانند جويبار ، برگها و خس و خاشاك صورتها را بر خود حمل كند ، بهيچوجه سراغ نميدهد ، حتى اثرى هم نمودار نمىكند كه دليلى بر وجود آن مفاهيم عمومى بوده باشد . هر يكى از واقعيات طبيعت را كه بخواهيم تجزيه كنيم ، هرگز به يك حقيقت عينى بعنوان هيولى يا حامل عمومى و ماده مطلق نخواهيم رسيد ، چنانكه هر موجودى را هم چه در پرشتابترين حركت باشد چه در كندترين حركت ، تجزيه كنيم ، به عنصر مستقلى بنام زمان نخواهيم رسيد . آنچه كه وجود عينى دارد :
اجزاء و رويدادهايى در حال جريان است ، اين ما انسانها هستيم كه زمان و هيولى و ماده را بعنوان يك واحد مستمر و در بردارنده رويدادها و صور فرض مىكنيم . بنظر مىرسد كه اعتقاد به واقعيت اين حقايق عمومى يكى از حساسترين موارد اختلاط بازيگرى و تماشاگرى ما در نمايشنامه بزرگ عالم هستى بوده باشد .
شايد بهمين علت است كه يكى از مشهورترين اساتيد فيزيك قرن معاصر به يكى از دانشجويان فيزيك گفته بود :
تو يك رساله تنها در تعريف مسئله فيزيك بنويس ، براى صاحبنظر بودن تو كفايت خواهد كرد .
اين مطلب كه اشاره به همين اختلاط بازيگرى و تماشاگرى است ، يكى از دلايل بسيار روشنى است كه ذهنى بودن حقايق مزبور را اثبات مىكند ، اينست كه در ميان اثبات كنندگان آنها ، اين نزاع تند و دامنهدار بوجود آمده است كه اين حقيقت عمومى يك واقعيت متعين و مشخص است يا كلى ؟ اگر متعين و مشخص است ، چگونه مىتواند از تعين خود دست برداشته ، ميليونها صور و رويدادهاى متنوع و متضاد را بپذيرد و اگر كلى است ، بدان جهت كه كلى يك مفهوم ساخته ذهن است ،
چگونه ميتواند حامل و ماده صور و رويدادهاى عينى بوده باشد ؟ اين معمّا هم
[ 90 ]
براى ابد براى اثباتكنندگان هيولى يا حامل عمومى و ماده مطلق غير قابل حلّ خواهد ماند كه وجود يك واحد عمومى ثابت در متن عالم طبيعت كه اجزاى آن حتى در يك ميليونم لحظه در حال ثبات و ركود نيست ، چطور قابل تصور ميباشد ؟ اينكه ما واحدهاى مستمرى در جهان طبيعت مىبينيم ، مانند دائره بودن پنكه برقى است كه واقعيتش سه شاخه فلزى است و سرعت حركت آن را بشكل يك دائره مستمر درآورده است :
اين درازى خلقت از تيزىّ صنع
مىنمايد سرعتانگيزى صنع