خودگمكردگان حيران
كلمات خودگمكردگان حيران بدان معنى نيست كه اگر كسى از بيرون وارد آن اجتماع مىگشت ، افرادى را مىديد كه در كوچهها نشسته و با صورتهائى رنگ پريده مشغول هذيان گويىاند . يا اگر به خانههاى آنان وارد مىشد ، زن و مردى را مىديد كه هر يك در گوشهاى سر بزانو نهاده در حيرت فرو رفته است .
و از اين قبيل قيافههايى كه از گمگشتگى و بهت و درماندگى حكايت مىكند . بلكه مقصود اينست كه :
1 موقعيت كنونى آنان : تخيلاتى بود در ميان گذشتهاى خسارتبار و آيندهاى مجهول هيچ لحظه از زمان كنونى آنان نه ارتباطى منطقى بگذشته داشت و نه پيوستگى منطقى به آينده .
2 در قحطى كشندهاى از چون و چرا در انديشه و گفتار و كردار . شعلههاى تابناك همه چون و چراها با پاسخ « من چنين مىخواهم » ، « وضع ما چنين است » ،
[ 265 ]
مبدل به خاكستر مىشد و از افق مغزشان ناپديد مىگشت .
3 تفاوت ميان « چيز » و « كس » جز تفاوت ميان بيجان و مرده نبود 4 مگر در چنان جامعهاى مىتوان پرسيد كه « من » يا شخصيت يعنى چه ؟ در مقابل اين گونه سئوالات اگر امكان داشته باشد جز پيش كشيدن « من » و پيروزى در پيكار تنازع در بقا ، پاسخى وجود نخواهد داشت .
5 اگر كسى در آن جامعه بهر يك از آن افراد مىرسيد ، با صد اعتذار و التماس و خواهش مىپرسيد :
« آيا در زندگى هدفى داريد ؟ و اگر هدفى در زندگى داريد ، بما توضيح بدهيد ؟ » .
اگر اعتنايى به اين سئوال مىكرد و اگر نبوغى داشت و مىتوانست همه قواى دماغىاش را متمركز نموده معناى گفته شما را بفهمد ، جز اين نميگفت كه « زندگى فردى بىقيد و شرط » كه بعدها با اصطلاح آزادى تعبير شده است .
اين زندگى فردى بىقيد و شرط بوده است كه موجب متلاشى بودن اجتماعات و قبايل عرب در آن دوران بوده و نتوانسته بودند يك اجتماع ايدهآل قابل تكامل بوجود بياورند .
تسليت دادن بخويشتن با چنان زندگى [ كه كلمه آزادى صورت حقّانيّتى بآن مىدهد ] ، امروز هم با اشكال زيبا با اجراى اصل بىتكليفى ، كه تقريبا همه جوامع متمدن امروزى را فرا گرفته است ، ادامه دارد .
خودكشى جوانى در نوبهار زندگى همانقدر جلب توجه مىكند كه افتادن يك برگ خزان ديده از شاخه درختى در يك جنگل دور افتاده آرى تسليت دادن بخويشتن با چنان زندگى ، با بهرهبردارى نابجا از كلمه آزادى است كه فلسفهها و معرفتهاى عالى ما را كه تفسير و توجيه معقول انسان و جهان را بعهده گرفته بودند ، ساقط نموده است .
براى درك اين مسئله كه عرب در دوران ظهور پيامبر اسلام درباره زندگى چگونه مىانديشيد ، انديشههاى امروزى ما را درباره زندگى و فلسفه و هدف آن در
[ 266 ]
نظر بگيريد ، با اين تفاوت كه تفكرات امروزى ما در دنبال هزاران متفكر و فيلسوف و مكتب و تكاپوهاى گوناگون فرهنگى بوجود آمده است .
يعنى اگر چه انسانهاى عصر ما با دوران جاهليت خام و ابتدايى در پوچى زندگى مشتركند ، ولى ما اين امتياز را داريم كه پوچى زندگى ما پختهتر و محصول هزاران تكاپوها و صرف انرژى مغزهاى از خودبيگانه مىباشد ولى ملاك هر دو پوچى يك موضوع است و آن عبارت است از زندانى شدن روح در قفس پولادين « خود طبيعى » كه با شورابه آزادى ، سيراب و متورم مىگردد .