شهادت به وحدانيتش در امتداد هستى ما است
اينست معناى هستى وابسته به يگانه بىنهايت ، كه لحظهاى را بدون شهادت و مشاهده هستىبخش سپرى نمىكند . اينست معناى آگاهى به لزوم تفسير و توجيه منطقى حيات آدمى كه بىمشاهده هستى بخش يگانه ، امكانپذير نخواهد بود . براى توضيح و اثبات انحصار دستاويز بشرى در شهادت ، طوفانها و عوامل وحشتزاى زندگى را كه سر راه همه كس را گرفته است ، دقت فرماييد :
هستى چونان كتابى بىاول و آخر جلوه مىكند . هدف حيات در امواج طوفانى مغزها گم ميشود . رشته زنجيرى تاريخ در زير نظر تحقيق نهايى از هم ميگسلد ،
لذايذ و آلام مانند ريسمانهاى سياه و سفيدى در هم مىپيچد و زندگى را با يك رنگ خاكسترى رنگين مىسازد و هر دو رنگ را از قابليت تفسير ساقط مىكند . افكار نافذ بزرگترين مغزهاى بشرى در فهم اصول و مبانى بنيادين طبيعت از ناچيزترين رويدادش گرفته تا مجموع آن ، خيره و سرگشته و درمانده مىشود . اين است طوفانها و عوامل بيم و وحشتى كه سر راه هر انسان آگاه را گرفته است و حل و فصل نهايى خود را بطور جدّى از او مىطلبد .
ناديدهگرفتن اين عوامل همان « از خودبيگانگى » و مبارزه با خويشتن است كه در مبحث گذشته آن را توضيح داديم :
آيا جز عامل شهادت و مشاهده يك حكمت برين از حكيم يگانه سراغ داريد كه انسان را از اين عوامل هول و وحشت آزاد كند ؟ اگر سراغ داريد ، چرا به بشريت كه در اين راه تلفات بيشمار مىدهد عرضه نمىكنيد ؟ توضيح نگرانى و اضطراب فراسوى زندگى معمولى را از قطبنماى درونى خود بخواهيم كه نشان مىدهد : آنچه كه از بالا شروع شده است در پايين ختم نمىگردد .
رفتن ببالا و جايگاه خويش به تكاپوى حياتى نيازمند است و سقوط به پايين بمبارزه با حيات . 7 و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بالدّين المشهور و العلم المأثور
[ 253 ]
( شهادت مىدهم كه محمد ( ص ) بنده و رسول او است ، خداوند سبحان او را بجامعه انسانى فرستاد ، براى ابلاغ دينى مشهور در عقول و افكار و با علائمى معروف در قرون و اعصار ) .