نظريه چهارم
از بعضى متكلمان است كه مىگويند : هيچ حقيقتى جز خدا مجرد نيست و جز خدا هر چه كه هست ماده يا مادى ، جسم يا جسمانى است . تفاوتى كه ميان ماده و روح وجود دارد اينست كه روح جسم يا ماده لطيف است كه از قوانين لطيفترى پيروى مىكند .
صاحبان اين نظريّه از كلمه تجرد وحشت دارند ، و اگر بطور دقيق مطلب خود را توضيح بدهند ، جسم لطيف با داشتن خواص تجرد و فقدان خواص ماده و قوانين آن ، همان حقيقت مجرد مىباشد . و بهر حال نظريه سوم معقولترين عقايد درباره روح است . براى اثبات اين نظريه نخست بايستى فرق ميان مادى و مجرد را درك كنيم .
[ 137 ]
مباحث مربوط به دو حقيقت مزبور و فرق ميان آنها در فلسفه و كلام گذشتگان مشروحا مطرح شده است . ما در اين مبحث تعريف مختصر هر دو را متذكر ميشويم كه ضمنا فرق ميان آن دو نيز روشن گردد .
حقيقت مادى آن موجود است كه قابل تجسم و تعين فيزيكى بوده و داراى كيفيات و كميّات محسوس و قابل تجزيه و تركيب با اجسام ديگر بوده باشد .
همچنين يك حقيقت مادى در مجراى رويدادهايى است كه منشاء انتزاع زمان فيزيكى مىباشد . از مختصات يك حقيقت مادى تزاحم در جايگيرى است ، هيچ دو حقيقت مادى نمىتوانند يك فضاى حقيقى را در لحظه واحد اشغال نمايند .
مجرد عبارت از حقيقتى است كه از تجسّم فيزيكى و اشغال فضا و كيفيتها و كميتهاى محسوس و تجزيه و تركيب با اجسام ديگر بركنار است . وقتى كه مىگوئيم روان يا روح مجرد است ، يعنى تجسّم فيزيكى ندارد ، و در مجراى رويدادهايى نيست كه بتوان زمان فيزيكى را از آن انتزاع كرد . همچنين دو يا چند روح ، تزاحمى در قرار گرفتن در جايگاه ندارند .
روح براى سپرى كردن يك مسافت ، اگر چه دورترين مسافتها باشد ، نيازى به درنورديدن نقاط فيزيكى مسافت ندارد . چنانكه طى مسافت براى مجرد احتياجى به كشش زمان نيز ندارد . البته دو تعريف مزبور تنها جنبه توضيحى دارند ، نه اينكه تعريف حقيقى بوده باشند . دلايلى كه در زير براى تجرد روح مىآوريم ، ضمنا مىتوانند فرق ميان مادى و مجرد را نيز بيشتر توضيح بدهند :