مسئله سوم خلقت انسان از ديدگاه قرآن
موضوع آغاز خلقت انسان در قرآن مجيد در دو گروه از آيات وارد شده است :
گروه يكم آيات مربوط به جريان طبيعى خلقت انسان كه از ماده زمينى شروع مىشود و به صورت نطفه درمىآيد و آنگاه در مجراى تبدلات جنينى به علقه و مضغه تبديل مىشود و به مرحله استخوانبندى و كمال جنينى مىرسد و متولد مىگردد . نمونه جامع اين گروه آيات ، آيه زير است :
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ . ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فى قَرارٍ مَكينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا الْنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخالِقينَ 1 .
( ما انسان را از [ حقيقتى ] كه از گل بيرون كشيده شده است ، آفريديم ، سپس آن را بصورت نطفهاى در قرارگاه محكم قرار داديم ، آنگاه نطفه را به علقه و علقه را به مضغه و مضغه را به استخوانها تبديل نموده و به استخوانها گوشت پوشانيديم و سپس خلقت ديگرى در او ايجاد كرديم ، پس پاكيزه و بخشنده بركت است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است ) .
آياتى كه مضمون جريان طبيعى خلقت انسان را دربردارد ، اگر چه ظاهر آنها عموم انسانها را اعمّ از آدم اوّلى و نسل مستمر او شامل مىشود ، ولى صراحتى در اين معنى ندارد ، لذا استدلال قطعى با اين گروه از آيات براى استقلال خلقت آدم در مقابل تحوليون نمىتوان نمود .
گروه دوم آياتى است كه ابتداى خلقت انسان و دستور الهى را درباره سجده فرشتگان و شيطان به آدم گوشزد مىكند . از آنجمله :
وَ اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمأ مَسْنُونٍ . فَإِذا
-----------
( 1 ) المؤمنون آيه 12 تا 14 .
[ 132 ]
سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى فَقَعوا لَهُ ساجِدينَ . فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهمْ اَجْمَعُونَ .
اِلاَّ اِبْليسَ اَبى اَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدينَ 1 .
( در آن هنگام كه پروردگار تو به فرشتگان گفت : من بشرى از گل خشكيده و تيره و دگرگون شونده مىآفرينم . و هنگامى كه او را بنظم خود درآورده و از روح خود در او دميدم در برابر او سجدهكنان بيافتيد همه فرشتگان به سجده افتادند مگر شيطان كه از ورود در سجدهكنندگان امتناع ورزيد .
اين مضمون از آيات نشان مىدهد كه بشر بدون فاصله زمانى و تحولات از گل خشكيده و تيره آفريده شده است .
اين احتمال كه دميده شدن روح انسانى پس از گذشت زمان كه مورد نياز تنظيم بوده است ، مىتواند دليل تحول بوده باشد ، [ به اين معنى كه دوران تسويه ( تنظيم ) همان دوران تكامل بوده باشد ] از نظر قاعده كلام ، صحيح بنظر نمىرسد ،
زيرا اگر بشر از حيوان تكامل يافتهاى بنام « كرومانيون » مثلا تحول يافته باشد ،
حدّاقل ميان گل خشكيده و تيره تاكرومانيون و از كرومانيون تا بشر مسلما ميليونها سال فاصله وجود داشته است .
با اين فرض چگونه مىتوان گفت بشر از گل خشكيده و تيره ساخته شده است ( ميليونها سال پيش ) اگر كسى بگويد چنين كلامى محال منطقى دربر ندارد كه موجود فعلى را به ماده نخستين آن كه حتى در آغاز خلقت به وجود آمده است نسبت داد . ميگوئيم :
اين اعتراض هم صحيح بنظر نمىرسد ، زيرا موقعى كه خداوند به فرشتگان اطلاع از خلقت بشر مىداد ، بشرى خلق نشده بود . آيا اينگونه دستور صحيح است كه خدا بگويد :
اى فرشتگان ، من اكنون از گل تيره و خشكيده ، جاندار تك سلّولى ميسازم و پس از ميليونها سال و تحولات فراوان اين جاندار تك سلولى آدم خواهد شد ،
شما به آن آدم سجده كنيد يك آيه ديگر كه به استقلال آدم در خلقت ، بيشتر از آيات ديگر دلالت مىكند
-----------
( 1 ) الحجر آيه 28 تا 30 .
[ 133 ]
آيه زير است :
اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ الْلَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ 1 .
( مثل عيسى در نزد خدا مثل آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او گفت : « باش » آدم وارد عالم تكوين گشت ) .
مسلم است كه تمثيل مزبور براى ردّ اعتراض كسانى بود كه تولد « عيسى » ( ع ) را بدون پدر محال مىدانستند ، اگر خلقت آدم در مجراى تحول طبيعى صورت مىگرفت پاسخى براى اعتراضكنندگان نبود ، و اگر داستان خلقت عيسى ( ع ) يك پديده طبيعى كمنظير بود ، چنانكه بعضى از دانشمندان معاصر گفتهاند .
اولا مورد اعتراض قرار نمىگرفت ، زيرا چنين خلقتى ضدّ قوانين طبيعت نبوده است ، اگر چه بندرت اتفاق مىافتد .
ثانيا تمثيل به خلقت آدم كه بنا بر نظريه تحول كاملا طبيعى بوده است ،
منطقى نمىباشد .
جملات نهج البلاغة در اين مسئله كه اكنون مورد تفسير ما است ، به استقلال خلقت آدم دلالت واضح دارد ، زيرا ميان حالت گل خشك و دميدن روح هيچ جريان و تنوع ديگرى را مطرح نفرموده است ، مگر گذشتن مقدار معينى از زمان ، نه ميليونها سال با تحولات متنوع و فراوان . 88 ثمّ نفخ فيها من روحه . . . ( آنگاه از روح خود در آن مادّه جامد دميد و به آن قطعه جامد تجسّم و حيات انسانى بخشيد ) . . .