مسئله يكم آيا نظريه تحول ضد خداشناسى است ؟
نظريه تحول هم مانند خيلى از فرضيّههايى است كه در طول تاريخ بوجود
( 1 ) مىگويند : علت پيروزى كوويه فصاحت و بلاغت و نفوذ اجتماعى او بوده است .
[ 126 ]
مىآيند و هنوز از جنبه علمى روشن نگشته ، مورد بهرهبردارىهاى عقيدتى ( ايدهئو لوژىهاى پيش ساخته ) قرار مىگيرند . گروهى از متفكران گمان بردهاند كه فرضيه تحول با اعتقاد بوجود خدا سازش ندارد ، زيرا تفسير منطقى علمى براى حركتها و دگرگونىهاى تكاملى پيشنهاد مىنمايد .
در صورتى كه گروههاى ديگرى از خداشناسان از همين فرضيّه دليلى براى وجود خدا استنباط كردهاند ، باين توضيح كه اين فرضيّه حتى جريان نظم را در عالم حيوانات كه از مقاومت و آگاهى و اراده در برابر قوانين طبيعت برخوردار است ،
اثبات مىكند و يكى از بزرگترين دلايل وجود خداوندى ، نظم در عالم تكوين است .
به همين جهت بود كه عدّهاى از دانشمندان مسيحى و مسلمان با اينكه خدا شناس و متدين بودند ، فرضيه مزبور را پذيرفتند .
در نامهاى از « چارلز داروين » كه به بعضى از متفكران آلمان نوشته است ،
صريحا اعتراف او بوجود خداى يگانه كه نظمدهنده عالم هستى است ، ديده مىشود ،
مراجعه شود به كتاب بنياد انواع تأليف « داروين » مقدمه ترجمه عربى به وسيله اسماعيل مظهر سعيد .
آنچه كه مورد بحث و اختلاف است ، اينست كه آيا فرضيّه تحول با متون كتاب عهدين ( تورات و انجيل ) و قرآن سازگار است يا نه ؟ دانشمند محترم آقاى دكتر « سحابى » در كتاب خلقت انسان به اين سئوال از ديدگاه قرآن پاسخ مثبت مىدهد .