خانواری میرود از نوع اولی است ولی درشتتر ، و آنكه دنبال حكومت يكشهرستان يا يك استان و يا يك كشور میرود به همين نسبت درشتتر است وآنكه سودای جهانگيری و جهانداری در سردارد يك جاه طلب درشتتر است .شخصيت اينها عظيم است و شخصيت خودخواهی شأن عظيم است ، سبع عظيم وجاه طلب عظيم و استثمارگر عظيم هستند . اينها وسعت روح و سعه شخصيتپيدا كردهاند ولی تمام آن توسعه و وسعت در ناحيه حوائج شخصی خودشان است، میخواهند تمام دنيا را در هاضمه بزرگ خود بريزند . اينها پرخورهایروزگارند ، میخواهند همه دنيا را جزء خود بكنند ، همه شخصيتها را فانیبكنند مگر شخصيت خودشان را و شخصيتهای طفيلی خودشان يعنی آن شخصيتها كهجزء شخصيت آنها است و هضم شده در شخصيت آنها است . پس آنها بزرگند وفعال ولی مانند غده سرطان كه يك سلول ، بی تناسب شروع میكند به رشد ، وهمان ، منشأ هلاكت بدن میشود . ولی دسته دوم توسعه شخصيت پيدا میكنندآنطور كه مادر توسعه شخصيت پيدا میكند كه فرزند و شخصيت فرزند ، مستقلو محفوظ و محترم میماند و او همانطور برای آن شخصيت كار میكند كه برایخودش كار میكند . او نمیخواهد آن شخصيتها را در خودش هضم كند بلكهمیخواهد آنها را حفظ كند و مستقل و محترم بشمارد . او به منزله غده سرطاننيست ، به منزله يك روح قوی است كه در پيكر اجتماع میدود و همه رازنده و فعال میسازد. او مصداق مخالف « من اصبح و لم يهتم بامور المسلمينفليس بمسلم » است . او شخصيت انسانيش توسعه پيدا كرده و روح بشری نه |