دو چيزی كه مايه روشنی چشم اباعبدالله بود در ايام كربلا و آن ابتلاء عجيب چند چيز بود كه موجب ازدياد مصيبتهایاباعبدالله میشد . از همه بالاتر بعضی دنائتها و سخنان ناروا و بی ادبیهاو وحشی گریهائی بود كه از كوفيان میديد . ولی دو چيز بود كه چشماباعبدالله را روشن و دلش را خرم میداشت . آندو ، اصحاب و اهل بيتشبودند . وفاداريها و جان نثاریها و بیمضايقه خدمت كردنها و به عبارتديگر صفاتها و وفاها و همگاميها و هماهنگی نشان دادنهای آنها دل حضرترا شاد و خرم میداشت ( برای مرد عقيده و ايمان و مسلك ، مايه خوشدلیبالاتر از ديدن همگام و هماهنگ يافت نمیشود ) و مكرر در مواقعی از ته دلبه آنها دعا كرد . علاوه همان شهادت به اينكه : « انی لا اعلم اصحابا ابرو لا اهل بيت اوصل و لا اوفی من اصحابی » حاكی از كمال اعتماد اباعبداللهو دلخوشيش به آنها است . مسلما تذكر ابوثمامه صائدی برای نماز كه آخرين نماز را در خدمتتبخوانيم دل حسين را ارشاد كرد كه دربارهاش دعا كرد . و از آن بالاتر آنفداكاری عجيب سعيد بن عبدالله حنفی و گفتن |