كرديم كه امام ضمن درد دل كتبی به ابن عباس میگويد : مرا در مكه آرامنمیگذارند و از جوار حرم الهی مجبور به خروج میكنند . ابن عباس هم درنامهای كه به يزيد مینويسد و سخت او را ملامت و فحش كاری میكند ،میگويد : شما به زور حسين را از حرم الهی اخراج كرديد . ب - ارزش اين عاملها چقدر بود ؟ كداميك از اينها از نظر امام ، هدفاصلی بود ؟ دو عامل اول هيچكدام قطعا تابع ديگری نبود يعنی فرضا اماممورد در خواست بيعت هم واقع نمی شد ، به عنوان امر به معروف اعتراضمیكرد ، و فرضا اعتراض نمی كرد ، بيعت هم نمی كرد . بحث در مقدارارزش و اصالت عامل سوم است . اينجا ممكن است كسی گمان كند كه عامل اصلی در اين جريان اين بود كهامام میخواست زمام امور را به دست بگيرد ، دو جريان ديگر يعنی امتناعاز بيعت و اعتراض و انتقاد به نام امر به معروف و نهی از منكر مقدمهاين كار بود . بديهی است كسی كه اوضاع را به نفع خود مساعد میبيند و قصدزمامداری دارد ، هم نبايد بيعت كند زيرا زمينه خودش را خراب میكند ، وهم بايد سوژه تبليغاتی عليه دستگاه داشته باشد و از آنها انتقاد كند ،طبق شرائط آنروز يك اصل اسلامی به نام امر به معروف و نهی از منكر رادستاويز قرار دهد . يعنی امتناع از بيعت و اعتراض به نام امر به معروف، مقدمه رفتن به كوفه است . نتيجه اينست كه همان لحظهای كه متوجه میشودكه اوضاع مساعد نيست ، وضع خودش را از نظر آن دو جريان ديگر عوض كند ،هم حاضر شود برای |