رسند بدان گوش فرا میدهند و مانند اينست كه آهنگ بالا و پايين رفتنشعلههای جهنم به گوششان میرسد ، كمرها را به عبادت خم كرده پيشانيها وكف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاك میسايند و از خداوند آزادیخويش را میطلبند ، همينها كه چنين شب زندهداری میكنند و تا اين حدروحشان به دنيای ديگر پيوسته است ، روزها مردانی هستند اجتماعی ، بردبار، دانا ، نيك و پارسا . واردات قلبی « قد احيی ، عقله و امات نفسه ، حتی دق جليله و لطف غليظه و برق لهلامع كثير البرق ، فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابوابالی باب السلامه ، و ثبتت رجلاه بطمانينه بدنه فی قرار الامن و الراحه بمااستعمل قلبه و ارضی ربه » ( 1 ) . عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است ، تا آنجا كه ستبریهایبدن تبديل به نازكی و خشونتهای روح تبديل به نرمی شده است و برق پر نوریبر قلب او جهيده و راهرا بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است ،پيوسته از اين منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرين منزل كه منزلسلامت و بارانداز اقامت است رسيده و پاهايش همراه بدن آرام او درقرارگاه امن و آسايش ، ثابت ايستاده است اين همه بهپاورقی : 1 - خطبه . 218 |