است به كمی و قلت موصوف نمیشود . چقدر زيبا و عميق و پر معنی است اين جمله . اين جمله میگويد هر چه جزذات حق اگر واحد است كم هم هست . يعنی چيزی است كه فرض فرد ديگر مثلاو ممكن است ، پس خود او وجود محدودی است و با اضافه شدن فرد ديگربيشتر میشود . و اما ذات حق با اينكه واحد است به كمی و قلت موصوفنمیشود زيرا وحدت او همان عظمت و شدت و لانهائی وجود و عدم تصور ثانی ومثل و مانند برای اوست . اين مساله كه وحدت حق وحدت عددی نيست ، از انديشههای بكر و بسيارعالی اسلامی است ، در هيچ مكتب فكری ديگر سابقه ندارد ، خود فلاسفه اسلامیتدريجا بر اثر تدبر در متون اصيل اسلامی بالخصوص كلمات علی عليه السلامبه عمق اين انديشه پی بردند و آنرا رسما در فلسفه الهی وارد كردند . دركلمات قدماء از حكماء اسلامی از قبيل فارابی و بوعلی اثری از اين انديشهلطيف ديده نمیشود ، حكماء متاخر كه اين انديشه را وارد فلسفه خود كردندنام اين نوع وحدت را " وحدت حقه حقيقيه " اصطلاح كردند . اوليت و آخريت و ظاهريت و باطنيت حق از جمله بحثهای نهج البلاغه بحثهائی است درباره اينكه خداوند هم اولاست و هم آخر ، هم ظاهر است و هم باطن ، البته اين بحث مانند سايرمباحث مقتبس از |