شديد و تماس با او دشوار بود . . آنكه میخواست با او همكاری كند مانندكسی بود كه شتری چموش و سرمست را سوار باشد ، اگر مهارش را محكم بكشدبينيش را پاره میكند و اگر سست كند به پرتگاه سقوط مینمايد . و درباره شتابزدگی و كثرت اشتباه و سپس عذر خواهی او میفرمايد :" « و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها » " . لغزشهايش و سپس پوزشخواهيش از آن لغزشها فراوان بود . در نهج البلاغه تا آنجا كه من به ياد دارم از خليفه اول و دوم تنها درخطبه شقشقيه كه فقراتی از آن نقل كرديم بطور خاص ياد و انتقاد شده است. در جای ديگر اگر هست يا به صورت كلی است و يا جنبه كنايی دارد ، مثلآنجا كه در نامه معروف خود به عثمان بن حنيف اشاره به مساله فدك میكند. و يا در نامه 62 میگويد : باور نمیكردم كه عرب اين امر را از منبرگرداند ، ناگهان متوجه شدم كه مردم دور فلانی را گرفتند و يا در نامه 28كه در جواب معاويه نوشته و میگويد اينكه میگويی مرا به زور وادار بهبيعت كردند ، نقصی بر من وارد نمیكند ، هرگز بر يك مسلمان عيب و عارنيست كه مورد ستم واقع شود مادامی كه خودش در دين خودش در شك و ريبنباشد . |