گيرند . " « هم عيش العلم و موت الجهل ، يخبركم حلمهم ( حكمهم ) عن علمهم . و صمتهم عن حكم منطقهم ، لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه . هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام ، بهم عاد الحق فی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه ، و انقطع لسانه عن متنه عقلوا الدين عقل رعايه و وعايه لا عقل سماع و روايه ، فان رواه العلم كثير و رعاته قليل » " ( 1 ) . آنان مايه حيات علم و مرگ جهل میباشند ، حلم و بردباریشان ( يا حكمهائی كه صادر میكنند و رايهائی كه میدهند ) از ميزان علمشان حكايت میكند ، و سكوتهای به موقعشان از توام بودن حكمت با منطق آنها خبر میدهد ، نه با حق مخالفت میورزند و نه در حق اختلاف میكنند . آنان پايههای اسلام و وسائل احتفاظ مردمند ، به وسيله آنها حق به جای خود برمیگردد و باطل از جائی كه قرار گرفته دور میشود و زبانش از بيخ بريده میشود ، آنان دين را از روی فهم و بصيرت و برای عمل فرا گرفتهاند ، نه آنكه طوطی وار شنيده و ضبط كرده باشند و تكرار كنند ، همانا ناقلان علوم فراوانند اما جانبداران آن كمند . در ضمن كلمات قصار نهج البلاغه داستانی نقل شده كه كميل بن زياد نخعی گفت : اميرالمؤمنين ( ع ) ( در دوره خلافت و زمان اقامت در كوفه ) دست مرا گرفت و با هم از شهر به طرف قبرستان خارج شهر بيرون رفتيم . پاورقی : |