ديگر قلبش از عشق الهی مالامال بود و جهان را از كوچكترين ذره گرفته تابزرگترين ستاره يك واحد ماموريت و مسؤوليت میديد ، اين چنين نسبت بهحقوق و حدود اجتماعی حساس بود . او اگر فردی لذتگرا و منفعت پرستمیبود محال بود اين چنين شخصيت مسؤول و متعهدی پيدا كند . در روايات اسلامی به اين فلسفه زهد تصريح شده است و در نهج البلاغهبالخصوص بر آن تكيه شده است . در حديث از امام صادق عليه السلام رسيدهاست كه . . . " « و كل قلب فيه شك او شرك فهو ساقط و انما اراد وا الزهد لتفرغقلوبهم للاخره » " ( 3 ) . يعنی هر دلی كه در آن شك يا " شرك " وجود داشته باشد از درجهاعتبار ساقط است از اين جهت زهد را برگزيدند كه دلهايشان برای آخرت ازهر آرزوی ديگر خالی و فارغ باشد . چنانكه میبينيم در اين حديث هر نوع هواپرستی و لذت پرستی ، " شرك" و بر ضد خدا پرستی خوانده شده است . مولوی زهد عارفانه را اينچنينتوصيف میكند :
زهد اندر كاشتن كوشيدن است |
معرفت آن كشت را روئيدن است |
جان شرع و جان تقوا عارف است |
معرفت محصول زهد سالف است |