اينگونه كارها بر عكس نوع اول ، لازمه اين فرض كه عمر باقی است و وقتزياد است ، اينست كه لزومی ندارد شتاب به خرج داده شود ، پس نتيجهچنين فرضی تاخير و تسويف و اهمال است . در اينجا بايد فرض كرد كه وقتو فرصتی نيست . پس معلوم شد در برخی موارد لازمه فرض اينكه وقت وفرصت زياد است تشويق به عمل و اقدام و لازمه فرض اينكه وقت كم استدست به كار نشدن است . و در برخی موارد ديگر درست كار بر عكس است ،يعنی لازمه فرض اينكه فرصت و وقت زياد است اهمال و دست به كار نشدناست و لازمه فرض اينكه فرصت و وقتی نيست دست به كار شدن است . پسموارد فرق میكند و در هر مورد يك گونه بايد فرض كرد كه به عمل و اقداممنتهی گردد . به اصطلاح علماء اصول ، لسان دليل ، لسان " تنزيل " است ، لهذا هيچمانعی ندارد كه دو " تنزيل " از دو جهت بر ضد يكديگر بوده باشند ،حاصل معنی حديث اين میشود كه از نظر برخی كارها بگو اصل ، " بقاء حياتو ادامه عمر " است و از نظر برخی كارها بگو اصل ، " عدم بقاء عمر وكوتاهی آنست " . اين معانی كه ذكر كردم صرفا يك توجيه بلادليل نيست چندين روايت ديگروجود دارد كه كاملا مفهوم اين حديث را به همين نحو كه گفته شد روشن میكند. علت اينكه اين حديث مورد اختلاف واقع شده است عدم توجه به آناحاديث است . |