فلسفه يونان ، نه به هدايت و الهام قرآن ، وارد اين گونه مباحث شدند ،و اگر دقيقا تعليمات قرآن را مد نظر قرار میدادند ، خود را گرفتار اينمباحث پر پيچ و تاب نمیكردند . اين افراد به همين جهت در اصالتانتساب اين قسمت از مباحث نهج البلاغه به علی عليه السلام تشكيك میكنند. در قرن دوم و سوم هجری گروهی از نظر شرعی با اينگونه بحثها مخالفتكردند . اين گروه مدعی بودند كه بر مسلمانان فرض است كه به آنچه ازظواهر الفاظ در همان حدی كه عامه مردم فهم میكنند ، فهميده میشود متعبدباشند و هر گونه سوال و جواب و چون و چرائی بدعت است . احيانا اگر فیالمثل كسی درباره آيه قرآن : « الرحمن علی العرش استوی »پرسش میكرداخم میكردند و ناراحت میشدند و طرح چنين سؤالی را ناروا میدانستند ومیگفتند : الكيفينه مجهوله و السوال بدعه . يعنی حقيقت مطلب بر مامجهول است و پرسش ممنوع ( 1 ) . ! در قرن سوم اين گروه كه بعدها اشاعره ناميده شدند بر معتزله كه اينگونهتعقلات را جايز میشمردند ، پيروز شدند و اين پيروزی ضربه بزرگی بر حياتعقلی اسلام وارد آورد . اخباريين خود ما در قرنهای دهم تا چهاردهم ومخصوصا در قرنهای دهم و يازدهم دنباله رو افكار اشاعره بودند . اين ازجنبه شرعی . پاورقی : 1 - رجوع شود به مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم . |