نكند . خدا را فراموش كردن ملازم است با خود فراموشی . " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم »" ( 1 ) . مولوی در دنبال قسمت اول اشعاری كه نقل كرديم میگويد :
گر ميان مشك تن را جا شود |
وقت مردن گند آن پيدا شود |
مشك را بر تن مزن ، بر جان بمال |
مشك چبود ؟ نام پاك ذوالجلال |
حافظ میگويد : " حضوری " گر همی خواهی از او " غائب " مشو حافظ متی ما تلق منتهوی دع الدنيا و اهملها از اينجا معلوم میشود كه چرا ياد خدا مايه حيات قلب است ، مايهروشنائی دل است ، مايه آرامش روح است ، موجب صفا و رقت و خشوع وبهجت ضمير آدمی است ، باعث بيداری و آگاهی و هوشياری انسان است . وچه زيبا و عميق فرموده علی ( ع ) در نهج البلاغه . " « ان الله تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره ، و تبصربه بعد العشوه ، و تنقاد به بعد المعانده و ما برح الله عزت الائه فیالبرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فكرهم و كلمهم فیذات عقولهم فاستصبحوا بنور يقظه فی الاسماع و الابصار و الافئده » " (2) .خدای متعال ياد خود را مايه صفا و جلای دلها قرار داده است ، با يادخدا دلها پس از سنگينی شنوا ، و پس از كوری بينا ، و پس از سركشی
پاورقی : 1 - سوره حشر آيه . 19 2 - نهج البلاغه ، خطبه . 220