حركت و جنبش ايجاد میكند ، اما موعظه جوششها و هيجانهای بيجا را خاموشمینمايد ، خطابه زمام كار را از دست حسابگريهای عقل خارج میكند و بهدست طوفان احساسات میسپارد اما موعظه طوفانها را فرو مینشاند و زمينهرا برای حسابگری و دور انديشی فراهم میكند . خطابه به بيرون میكشد وموعظه به درون میبرد . خطابه و موعظه هر دو ضروری و لازم است ، در نهج البلاغه از هر دواستفاده شده است ، مساله عمده موقع شناسی است كه هر كدام در جای خود وبه موقع مورد استفاده واقع میشود . خطابههای مهيج اميرالمؤمنين در موقعیايراد شده كه احساسات بايد برافروخته شود و طوفانی به وجود آيد و بنيادیظالمانه بركنده شود آنچنانكه در صفين در آغاز برخورد معاويه ، خطابهایمهيج و آتشين ايراد كرد . معاويه و سپاهيانش پيشدستی كرده بودند و " شريعه " را گرفته بودند وكار آب را بر اميرالمؤمنين و يارانش دشوار ساخته بودند . اميرالمؤمنينكوشش داشت كه حتی الامكان از برخورد نظامی پرهيز كند و میخواست از طريقمذاكره به حل مشكلی كه معاويه برای مسلمين ايجاد كرده بود بپردازد امامعاويه كه سودايی ديگر در سر داشت فرصت را غنيمت شمرد و تصاحب "شريعه " را موفقيتی برای خود تلقی كرد و از هر گونه مذاكرهای خوددارینمود . كار بر ياران علی سخت شد ، اينجا |