حقی در برابر حقی ديگر قرار میگيرد ، هر حقی به نفع يك فرد و يا يكجمعيت موجب حقی ديگر است كه آنها را متعهد میكند ، هر حقی آنگاه الزامآور میگردد كه ديگری هم وظيفه خود را در مورد حقوقی كه بر عهده داردانجام دهد . پس از آن چنين به سخن ادامه میدهد : « و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالی علی الرعيه و حقالرعيه علی الوالی ، فريضه فرضها الله سبحانه لكل علی كل ، فجعلها نظامالانفسهم و عزا لدينهم ، فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاهالا باستقامه الرعيه ، فاذا ادت الرعيه الی الوالی حقه و ادی الوالی الیالرعيه حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل وجرت علی اذلالها السنن فصلح بذلك الزمان و طمع فی بقاء الدوله و يئستمطامع الاعداء » . . . ( 1 ) . يعنی بزرگترين اين حقوق متقابل ، حق حكومت بر مردم و حق مردم برحكومت است ، فريضه الهی است ، كه برای همه بر همه حقوقی مقرر فرموده ،اين حقوق را مايه انتظام روابط مردم و عزت دين آنان قرار داده است ،مردم هرگز روی صلاح و شايستگی نخواهند ديد مگر حكومتشان صالح باشد وحكومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامتشوند . هرگاه توده ملت به حقوق حكومت وفادار باشند و حكومت حقوق مردمرا ادا كند ، آنوقت است كه " حق " در اجتماع محترم و حاكم خواهد شد ،آنوقت است كه اركان دين به پا خواهد خاست آن وقت است كه نشانهها وعلائم عدل بدون هيچگونه انحرافی ظاهر خواهد شد و آن وقت است كه سنتها درمجرای خود قرار خواهد پاورقی : 1 - نهج البلاغه ، خطبه . 214 |