و زيان وی شوند ؟ " . اهميت زعماء صالح فقط از نظر طرز تفكری است كه در مورد اصلاح و بهبودو تغيير سازمانهای اجتماعی دارند ، و اما زعماء صالحی كه طرز تفكرشان دراساس و تشكيلات با ناصالحها يكی است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقی و شخصیاست و بنا است همگی در يك قالب كار كنند ، اثر وجوديشان با ناصالحهاآنقدر زياد نيست و منشأ تحولات اجتماعی قابل توجه نخواهند گشت .اگر بخواهيم نظر افلاطن و فارابی را توجيه كنيم بايد بگوئيم آنها به آنافراد صالح اهميت دادهاند كه حاكم بر سازمانهای اجتماعی میباشند نهمحكوم آنها . تشكيلات و نظامات اجتماعی نسبت به افراد اجتماع به منزله خيابانها وكوچهها و خانههای يك شهر است نسبت به مردم و وسائل نقليهای كه در آنشهر حركت میكنند . هر شهری به هر نحو كه خيابان كشی و كوچه سازی شدهباشد مردم شهر مجبورند از پيچ و خم همان خيابانها و لابلای همان كوچه پسكوچهها و از همان چهار راهها حركت كنند . حداكثر آزادی عمل مردم آن شهراينست كه در ميان همان خيابانها و همان كوچهها هر كدام كه نزديكتر ياخلوتتر يا پاكيزهتر و با صفاتر است انتخاب كنند . اگر فرض كنيم كه آن شهر بدون نقشه و حساب تدريجا توسعه پيدا كردهباشد نه روی اصول شهرسازی ، در چنين شهری افراد چارهای ندارند از اينكهزندگی و رفت و آمد خود را با وضع موجود تطبيق دهند . رفت و آمد ورانندگی و اداره امور چنين شهری دشوار خواهد بود . با وجود |