نيست . چيزی در اجتماع قابل مردن و يا منسوخ شدن است كه يك اصل بهتریبيايد جای او را بگيرد . مثلا هيئت بطلميوس يك اصل علمی بود . مدتی دردنيا زنده بود ، بعد حقايق ديگری و اصول ديگری در هيئت و آسمان شناسیپيدا شد ، هيئت بطلميوس را از بين برد . همچنين نظريه انباذقلس درطبايع اربع و عناصر اربع مرد . حقايق دين و اصول كلی كه دين ذكر كرده است هرگز مردنی نيست . آن چيزیكه میگوئيم میميرد - اگر در زبان خود دين وارد شده است كه قرآن يا سنتمیميرد - معنايش اينست كه در ميان مردم میميرد ، فكر مردم درباره دينفكر مردهای است . مقصود ما اين است ، و الا دين خودش در ذات خودش نهمیميرد و نه مردنی است . اسلام يك حساب دارد و مسلمين حساب ديگری دارند . اسلام زنده استومسلمانان فعلی مرده . يكی از مسائلی كه امروز علمای اجتماع دنيا رويشحساب میكنند ، زنده بودن اسلام است در عمل ، يعنی الان در تمام قارههایدنيا : آسيا ، آفريقا ، آمريكا ، اروپا ، حتی استراليا ، اسلام در حالپيشروی است . شايد اين مطلب را در بسياری از روزنامهها كه اخيرا مقالاتیرا از خارج ترجمه میكنند خوانده باشيد . من تازگی خواندهام ، نمیخواهماسم ببرم كه در كدام روزنامه و در كدام مجله بوده . اين مطلب مورد بحث است كه چطور اسلام در آمريكا خصوصا ميان طبقهمستضعف يعنی همان طبقهای كه اسلام در ميان نظائر آنها ظهور كرد خودبخودجلو میآيد ، نمیتوانند جلويش را بگيرند ، در اروپا كم و بيش اطلاع داريدهمينطور ، حتی در ميان طبقه دانشمندان و پرفسورها و دكترها |