تقوا و آزادی گفتيم كه لازمه اينكه انسان از زندگی حيوانی خارج شود و يك زندگیانسانی اختيار كند اينست كه از اصول معين و مشخص پيروی كند ، و لازمهاينكه از اصول معين و مشخصی پيروی كند اينست كه خود را در چهار چوبهمان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز نكند و آنجا كه هوا و هوسهایآنی او را تحريك میكند كه از حدود خود تجاوز كند خود را " نگهداری "كند . نام اين " خودنگهداری " كه مستلزم ترك اموری است تقوا است .نبايد تصور كرد كه تقوا از مختصات دينداری است از قبيل نماز و روزه ،بلكه تقوا لازمه انسانيت است . انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حيوانی وجنگلی خارج شود ناچار است كه تقوا داشته باشد . در زمان ما میبينيم كهتقوای اجتماعی و سياسی اصطلاح كردهاند . چيزی كه هست تقوای دينی يك علوو قداست و استحكام ديگری دارد و در حقيقت تنها روی پايه دين است كهمیتوان تقوائی مستحكم و با مبنا به وجود آورد . و جز بر مبنای محكم ايمانبه خدا نمیتوان بنيانی مستحكم و اساسی و قابل اعتماد به وجود آورد . درآيهای كه اول سخن قرائت كردم میفرمايد : « افمن اسس بنيانه علی تقوی منالله و رضوان خير ام من أسس بنيانه علی شفا جرف هار »آيا آنكس كهبنيان خويش را بر مبنای تقوای الهی و رضای او بنا كرده بهتر است ياآنكه بنيان خويش را بر پرتگاهی سست مشرف بر آتش قرار داده است ؟به هر حال تقوا اعم از تقوای مذهبی و الهی و غيره لازمه انسانيت است ونه خود بخود مستلزم ترك و اجتناب و گذشتهائی است . |