در صورتی كه شايد در ميان علماء اسلام به اندازه شيخ طوسی كسی خدمت نكردهاست و شايد يكی دو نفر به ايشان برسند . شيخ مرتضی انصاری نيز از قلمافتاده است . عجبتر اينكه بعضی مانند همان صاحب " منتخب التواريخ " يك سلسلهديگر از خلفاء و سلاطين را به عنوان تجديد كنندگان دين حساب كردهاند .اين ديگر خيلی مضحك است میگويد : در اوايل قرن دوم عمر بن عبدالعزيزدين را تجديد كرد و در اول قرن سوم مأمون ، در اول قرن چهارم المقتدر ،در اول قرن پنجم عضد الدوله ديلمی ، در اول قرن ششم سلطان سنجر سلجوقی ،در اول قرن هفتم هلاكو خان مغول ، در اول قرن هشتم شاه خدا بنده كه آن هماز مغول است ، در اول قرن نهم امير تيمور گوركانی ، در اول قرن دهم شاهاسماعيل صفوی ، در اول قرن يازدهم شاه عباس صفوی ، در اول قرن دوازدهمنادرشاه افشار ، در اول قرن سيزدهم هم فتحعليشاه . اينها مجددين و محييهای اول قرنهائی هستند كه در اسلام پيدا شده است .اين ديگر چيزی است كه بايد گفت : " لا يرضی به شيعی و لا سنی " نه باعقايد شيعه جور در میآيد و نه با سنی ، نه با تاريخ نه با هيچ چيزی . جایشكرش باقی است كه چنگيزخان مغول را از مجددين اسلام به حساب نياوردهاند. مثل اينكه اگر كسی به نام دين رياست پيدا كرد و زعامت پيدا كرد وقدرتی پيدا كرد و پولی پيدا كرد پس دين احياء شد ! نه آقا ! احياء دين وقدرت دين تابع اينست كه مردم چه اندازه به آن دين عمل بنمايند ؟ چهاندازه به مقتضای آن دين رفتار بكنند ؟ اين زنده بودن دين است . |