برود . يك برات آزادی هم به نصرانی میدهند ! از اين قبيل قصهها .اينها همان طوری كه عرض كردم بهره برداری از نقطه ضعف و از جهالت وعوامی مردم است ، كمك كردن به گمراهی مردم و غرورهای بيجای مردم است .پيغمبران اينطور نمیكردند ، سخت با نقاط ضعف مردم میجنگيدند ، مصلحتمردم را رعايت میكردند نه ميل و رضای آنها را . اين بود كه در زمانخودشان كمتر مريد پيدا میكردند . خلاصه اين قسمت اين شد كه مصلحتگوئی مردم به حكم « و توقيفهم علی مااراد من مصلحة دينهم و دنياهم » دو چيز میخواهد : يكی علم و اطلاع ، وديگری اخلاص . علم و اطلاع هم در دو قسمت بايد باشد يكی علم و اطلاع كاملاز خود دين ، ديگر علم و اطلاع از اوضاع جهان و جريانهای اجتماعی . درباباخلاص هم دو مطلب ذكر كردم كه مورد احتياج روز ما است : يكی اينكه منبر، كرسی دلالی برای شخصيتها قرار نگيرد ، ديگر اينكه وسيله مبارزه با نقاطضعف اجتماع باشد نه وسيله بهرهبرداری از نقاط ضعف آن . خطيب بايد مردم را در جريان وقايع بگذارد قسمت سوم دستور امام رضا عليه السلام اين بود : « و يخبرهم بما وردعليهم من الافاق من الاحوال التی فيها المضره و المنفعة » يعنی آنها راآگاه كند به جريانهای خوب يا بدی كه در آفاق دور دست برای عالم اسلاماتفاق میافتد . " آفاق " جمع افق است ، مقصود نقطه دور دست است .جريانهايی در نقاط دوردست جامعه اسلامی واقع میشود و مردم بيخبرند ونمیدانند چه گذشته است ، خطيب بايد آنها را به مردم بگويد . خلاصه |