و همان نقاط ضعف بهرهبرداری كنيم . برای اينكه بانی مجلس را راضی كنيم، برای اينكه مستمعين را راضی كنيم ، مطابق ميلشان حرف میزنيم نه مطابقمصلحتشان . ما میفهميم فلان قصه دروغ است و به علاوه سبب گمراهی و ضلالتو غرور بيجای مردم میشود ، اما چون فكر میكنيم اگر بگوئيم نظر مستمعين راجلب میكنيم میگوئيم . مثلا با اينكه میدانيم اين حكايت افسانه است و افسانه سازها ساختهاندنقل میكنيم كه فلان نصرانی گنهكار بود ، چنين و چنان كرده بود . اتفاقافتاد كه در اثر حادثهای با زوار كربلا همراه شد و در بيرون دروازه ، زوارپائين آمدند و رفتند به زيارت ، و نصرانی چون مسلمان نبود وارد شهر نشد، بيرون دروازه ماند و روی اثاثيه خوابيد . قافلههای زوار میآمدند ومیرفتند و غبار قافله روی بدن اين نصرانی مینشست . نصرانی خواب میبيندكه روز قيامت است و مردم دسته دسته از حضرت سيدالشهداء برات آزادیمیگيرند ، ملائكه میآيند و دسته دسته معرفی میكنند كه اينها مثلا دسته سينهزنها ، اينها زنجير زنها هستند ، اينها قهوهچی مجالس روضهخوانی بودهاند، اينها چه بودهاند و چه بودهاند و سيدالشهداء به اينها دسته دسته براتآزادی میدهد تا تمام میشوند و صورتی پيش ملائكه باقی نمیماند . بعد حضرتمیفرمايد يك نفر از قلم افتاده شما او را معرفی نكرديد . عرض میكنند :خير ، كسی باقی نمانده ، ما ملائكه هستيم اشتباه نمیكنيم ، دفترهای مامضبوط است . میفرمايد : خير ، اشتباه كردهايد ، يك نفر نصرانی دمدروازه خوابيده و در وقتی كه خواب بود قافله زوار عبور كردهاند و بر رویلباسهای او گرد و غبار زوار من نشسته و كسی كه گرد و غبار زوار من رویلباسش يا بدنش بنشيند نبايد به جهنم |