و چه روزگارها ديد و به چه وضع او را كشتند ! اين مرد را گرفتند و درخانه يوسف بن عمر ثقفی كه حاكم آن روز كوفه بود هشت نفر ريختند به سرش، شمشيرها به بدنش زدند . آخرين حرفی كه در آخرين نفس گفت اين بود :اللهم آل محمد ، اللهم آل محمد خدايا اهل بيت پيغمبر ، خدايا اهل بيتپيغمبر . اين آخرين كلمهای بود كه به زبان اين مرد آمد . دعبل بن علی خزاعی را آيا میشناسيد ؟ خودش میگفت 50 سال است كه دارخودم را روی دوش گرفتهام و راه میروم . ببينيد ارزش ادبی اين دو نفرمرثيهگو كه ائمه دين اينها را درست كردند چه بوده . ببينيد اينها صرفايك مرثيهگو هستند ، مرثيه خوان هستند . آنها مرثيه گفتهاند اما نه بهصورت " عمه من غريبم " . حماسهها گفتهاند چه حماسههائی ! يك قصيدهآنها به اندازه يك سلسله مقالات كه يك نفر مفكر انقلابی بنويسد اثر دارد. اينها در زير چتر مرثيه سالار شهيدان امام حسين ( ع ) چه انتقادهای لاذعو گزندهای از بنیاميه و از بنیعباس كردند و چهها بر سر آنها آوردند !شما میشنويد متوكل دستور داد قبر حسين بن علی را آب بندند و كسی نرودبه زيارت حسين بن علی ، اگر كسی میرود دستش را ببرند ، اگر كسی اسمحسين بن علی را ببرد چنين و چنان بكنند . لابد خيال میكنيد اين آدم يعنیمتوكل فقط گرفتار يك عقده روحی بود ، يك دشمنی و يك كينه بی منطقی بانام حسين بن علی داشت . نه آقا ، آنروز نام حسين بن علی در اثر توصيه وتأكيدهای ائمه به عزاداری ، و در اثر به وجود آمدن امثال كميتها و دعبلبن علیها ، پدر متوكل را درمیآورد . متوكل میديد هر يك از اينها بهاندازه يك سپاه عليه او مؤثر هستند ، میديد نام حسين |