برای او يك مفهوم ديگر دارد . اگر كسی فتواهای فقهاء را با يكديگر مقايسه كند و ضمنا به احوال شخصيهو طرز تفكر آنها در مسائل زندگی توجه كند میبيند كه چگونه سوابق ذهنی يكفقيه و اطلاعات خارجی او از دنيای خارج در فتواهايش تأثير داشته ، بهطوری كه فتوای عرب بوی عرب میدهد و فتوای عجم بوی عجم ، فتوای دهاتیبوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری . اين دين ، دين خاتم است ، اختصاص به زمان معين و يا منطقه معين ندارد، مربوط به همه منطقهها و همه زمانهاست ، دينی است كه برای نظام زندگیو پيشرفت زندگی بشر آمده ، پس چگونه ممكن است فقيهی از نظامات وجريان طبيعی بیخبر باشد ، به تكامل و پيشرفت زندگی ايمان نداشته باشد وآنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی اين دين حنيف را كه برای هميننظامات آمده و ضامن هدايت اين جريانها و تحولات و پيشرفتها است كاملا وبه طور صحيح استنباط كند ؟ ! ادراك ضرورتها ما همين الان در فقه خودمان مواردی داريم كه فقهاء ما به طور جزم بهلزوم و وجوب چيزی فتوا دادهاند فقط به دليل درك ضرورت و اهميت موضوع، يعنی با اينكه دليل نقلی از آيه و حديث به طور صريح و كافی نداريم ، وهمچنين اجماع معتبری نيز در كار نيست ، فقهاء از اصل چهارم استنباط يعنیدليل مستقل عقلی استفاده كردهاند . فقها در اينگونه موارد از نظر اهميتموضوع و از نظر آشنائی به روح اسلام كه موضوعات مهم را بلا تكليفنمیگذارد جزم میكنند كه حكم الهی در اين مورد بايد چنين |