كه بر بدن وارد میشود و بعد منشأ درد میشود . مثلا در مورد زخمی كه درمعده يا روده هست كه انسان دردش را احساس میكند آنچه بد است وجود آنزخم يا ضايعهای است كه در معده يا روده وجود دارد . ولی درد ، در عيناينكه انسان را ناراحت میكند ، [ موجب ] آگاهی و بيداری برای انساناست . حتی همين دردهای جسمانی يعنی دردهای مشترك انسان و حيوان شما راآگاه و بيدار میكند . وقتی سر انسان درد میكند ، امكان ندارد كه هيچگونهضايعهای پيدا نشده باشد و درد پيدا شود . اگر درد پيدا میشود خبر میكندكه در سر ، يك ناراحتی و ضايعهای پيدا شده است و شما به فكر معالجهاشمیافتيد . درست مثل عقربههايی كه در كارخانهها و يا در اتومبيل هست .مثلا در اتومبيل عقربهای است كه [ مقدار ] روغن را نشان میدهد و عقربهديگری درجه حرارت آب را نشان میدهد . اگر اين عقربه به شما نشان میدهدكه درجه حرارت آب ، خيلی بالا رفته است ، اين خوب است يا بد ؟ اينخيلی خوب است ، چون شما را بيدار و متوجه میكند . آنچه بد است ايناست كه ماشين شما گرم كرده است . اگر درد در بدن انسان نمیبود و انسان، احساس درد نمیكرد ، اولا هيچگاه از درد اطلاع پيدا نمیكرد و آگاه نمیشدو ثانيا اين درد ، مثل يك مأمور نافذالحكم انسان را وادار به چارهجويیمیكند و او را مأمور میكند كه زود در فكر حل مشكل برآيد . چون درد است ،انسان را ناراحت میكند و دائما به او میگويد هر طور هست اين درد رادرمان كن . اين است كه خود درد - حتی دردهای جسمانی و عضوی - نعمت است ، احساساست ، آگاهی و بيداری است . آگاهی و |