خود يعنی وابستگی به چيزی كه مرحله كمال خود است تفكيك نشده است . ماهم قبول داريم كه وابستگی به يك ذات بيگانه با خود ، موجب مسخ ماهيتانسان است . چرا اين همه در اديان ، وابستگی به ماديات دنيا نفی شدهاست ؟ چون [ ماديات ] بيگانه است و واقعا موجب سقوط ارزش انسانیاست . اما وابستگی به آنچه كه كمال نهائی انسان است ، وابستگی به يكامر بيگانه نيست ، وابستگی به " خود " است ، وابستگی انسان به خودشموجب نمیشود كه انسان از خودش بيگانه و ناآگا ه شود و مستلزم اين نيستكه ارزشهای خود را فراموش كند و يا از جريان بماند و شدنش تبديل بهبودن شود ، چون وقتی شیء به غايت خودش وابسته شود ، به سوی او شتاباناست و به طرف او حركت میكند . اشتباه اين مكتب در مورد رابطه انسان با خدا آقای سارتر ! خدا از دو راه با انسان بيگانه نيست . اولا تعلق انسان بهخدا تعلق به يك شیء مغاير با ذات و يك شیء مباين نيست كه انسان باتعلق به خدا خودش را فراموش كند ، چرا كه خدا را ياد كرده است . مسألهاينكه علت فاعلی و علت موجده و مبدع هر شیء و مقوم ذات هر شیء ، يعنیآن علت ايجاد كننده هر چيزی كه قوام آن شیء به اوست ، از خود شیء به آنشیء نزديكتر است ، مطلبی است كه در فلسفه اسلامی با برهانی بسيار روشنبيان و ثابت شده است . قرآن میفرمايد : « نحن اقرب اليه منكم »( 1 ) ما از خود شما به شماپاورقی : . 1 سوره واقعه ، آيه . 85 |