است ، مريض است . حتی شما میبينيد كه گاهی آدمهای حسود به مرحلهایمیرسند كه حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند ، بلكه به ديگری پنجاهدرجه صدمه وارد شود . نمونهای از بيماری حسد داستان خيلی معروفی در كتب تاريخ نقل میكنند : در زمان يكی از خلفا ،مرد ثروتمندی غلامی خريد . از روز اولی كه او را خريد ، مانند يك غلام بااو رفتار نمیكرد ، بلكه مانند يك آقا با او رفتار میكرد . بهترين غذاهارا به او میداد ، بهترين لباسها را برايش میخريد ، وسائل آسايش او رافراهم میكرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار میكرد ، گوئی پرواریبرای خودش آورده است . غلام میديد كه اربابش هميشه در فكر است ، هميشهناراحت است . بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه زيادی همبه او بدهد . يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و گفت : منحاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم ، ولی میدانی برای چهاينهمه خدمت به تو كردم ؟ فقط برای يك تقاضا ، اگر تو اين تقاضا راانجام دهی هر چه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بيش از اين همبه تو میدهم ولی اگر اين كار را انجام ندهی من از تو راضی نيستم . غلامگفت : هر چه تو بگوئی اطاعت میكنم ، تو ولی نعمت من هستی و به منحيات دادی . گفت : نه ، بايد قول قطعی بدهی ، میترسم اگر پيشنهاد كنم ،قبول نكنی . گفت : هر چه میخواهی پيشنهاد كنی بگو ، تا من بگويم " بله" . وقتی كاملا قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه در |