انسان اين نيست كه آزاد باشد ، ولی انسان بايد آزاد باشد تا به كمالاتخودش برسد ، چون آزادی يعنی اختيار ، و انسان در ميان موجودات تنهاموجودی است كه خود بايد راه خود را انتخاب كند و حتی به تعبير دقيقترخودش بايد خودش را انتخاب كند . پس انسان ، آزاد و مختار است ولی آيا " چون آزاد است ، به كمالخودش رسيده است " يا اينكه " مختار است كه كمال خودش را انتخابكند " ؟ با آزادی ممكن است انسان به عاليترين كمالات و مقامات برسد وممكن است به اسفل السافلين سقوط كند . موجود مختار يعنی موجودی كه افسارش را به گردن خودش انداختهاند كه ایانسان ! تو موجود بالغ و عالم اين طبيعت هستی ، همه فرزندان ديگر ،نابالغند و بايد سرپرستی شوند جز تو كه مختار و آزاد هستی " « اناهديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا »" ( 1 ) ما تو را راهنمائیمیكنيم و اين خودت هستی كه بايد انتخاب كنی . آزادی خودش كمال بشريت نيست ، وسيله كمال بشريت است ، يعنی انساناگر آزاد نبود نمیتوانست كمالات بشريت را تحصيل كند ، [ همچنانكه ] يكموجود مجبور نمیتواند به آنجا برسد . پس آزادی ، يك " كمال وسيلهای "است نه يك " كمال هدفی " . عصيان هم همينطور است . اينها از اينجا به اين نكته رسيدهاند كه چونانسان آزاد است ، میتواند متمرد و عصيانگر باشد ، يعنی میتواند در مقابلهر جبری [ بايستد ] و آن را انكار و نفی كند . بعد خيال كردهاند كه خودعصيان و سرپيچی برای انسان كمال است پاورقی : . 1 سوره دهر ، آيه . 3 |