به هر حال يك اصل در اين مكتب اين است كه انسان ، مختار و آزاد ومسؤول خودش آفريده شده است ، و حرف درستی است . میدانيم در ميان مسلمين دو گروه بودند : اشاعره جبری بودند و معتزلهتفويضی . شيعه معتقد به " امر بين الامرين " است ، نه جبر اشعری راقبول دارد و نه تفويض و " به خود وانهادگی " معتزلی را ، چيزی را كهاگزيستانسياليسم " وانهادگی " مینامد ، همان تفويض معتزلی است . [ ازنظر اسلام ] تفويض نيست ولی اختيار هست . ائمه فرمودهاند كه " « لا جبرو لا تفويض بل امر بين الامرين » " ( 1 ) جبر نيست ( آنچنان كه امروز همماترياليستها میگويند ) و تفويض و وانهادگی هم نيست ، آنطور كهاگزيستانسياليستهای امروز هم میگويند ) ، اختيار است كه " امر بينامرين " است . پس تا اين حد مسئله اختيار و آزادی انسان و اينكه جبریبر انسان حكومت نمیكند تا از او سلب اختيار كند ، مطلب درستی است .اين مطلب هم كه انسان برخلاف همه موجودات ديگر اعم از جاندار وغيرجاندا ر دارای يك سرشت ثابت و غيرقابل تغيير نيست ، و بلكه انسانخودش به خودش ماهيت و سرشت و صورت میدهد ، مطلب درستی است . نتايج تعلق و وابستگی انسان اما اين مكتب در مورد آزادی مطالب ديگری هم دارد . تاپاورقی : . 1 كافی ، ج 1 ، ص . 160 |