چند تمثيل درباره درد انسان
میبينيد چه مثلهايی در عرفان ما در اين زمينه آمده است ! گاهی مثالمیزنند به طوطیای كه از جنگلهای هندوستان آوردهاند و آن را در قفسیزندانی كردهاند و اين طوطی هميشه ناراحت است و در فكر اين است كه اينقفس شكسته شود و به جائی كه مقر اصلی اوست باز گردد ، و گاهی انسان رابه مرغی كه از آشيانه خود دور افتاده باشد ، تشبيه میكنند . يكی ازعاليترين تشبيهات ، همين تشبيه مولوی در اول مثنوی است . او [ انسان را] تشبيه به نیای كرده كه او را از نيستان بريدهاند و حال دارد دائما نالهو فرياد میكند و همه ناله و فريادش برای اين [ فراق ] است .
| بشنو از نی چون حكايت میكند |
| واز جدائيها شكايت میكند |
| كز نيستان تا مرا ببريدهاند |
| از نفيرم مرد و زن ناليدهاند |
| سينه خواهم شرحه شرحه از فراق |
| تا بگويم شرح درد اشتياق |
بعد میگويد :
| دو دهان داريم گويا همچونی |
| يك دهان پنهانست در لبهای وی |
گاهی مولوی به شكل ديگری تشبيه میكند :
| پيل بايد تا چو خسبد اوستان |
| خواب بيند خطه هندوستان |
| خر نبيند هيچ هندوستان به خواب |
| خر زهندوستان نكرده است اغتراب |
میگويند فيل را كه از هندوستان میآورند ، بايد دائما به سرش بكوبند ،اگر نكوبند به ياد هندوستان میافتد . مولوی در اينجا میگويد فقط فيل استكه هندوستان را به خواب میبيند ، چون از