به هر شكل كه میخواهد باشد ، ضد آزادی انسان است ، خصوصا اگر اين تعلق ،اعتقاد به خدا باشد چون بستگی به خدا فوق همه بستگیهاست . به قول شاعر : من بسته تو هستم محتاج بستنی نيست عهدی كه با تو بستم هرگز شكستنینيست اگر وابستگی به خدا باشد ، ديگر به هيچ شكل نمیتوان آن را نقض كرد .بنابراين ، اين مكتب كمال انسان را در آزادی میداند . درباره اين مكتب از دو جنبه میشود بحث كرد : يكی اينكه اعتقاد دارندكه اعتقاد به خدا منافی با آزادی و اختيار است و اين يك اشتباهی استكه كرده اند . در كتاب " علل گرايش به ماديگری " و نيز در كتاب "انسان و سرنوشت " اين مطلب را شرح دادهايم و گفتهايم كه اينطور نيست. آنطور كه اينها درباره اعتقاد به قضا و قدر فكر میكنند ، همانطوری استكه پيرزنها فكر میكنند . اينها قضا و قدر را نشناختهاندكه چيست والااعتقاد به قضا و قدر آنچنان كه در معارف اسلامی هست ، به هيچوجه باآزادی و اختيار انسان منافی نيست و اين جهت فعلا در مورد بحث ما نيست. بحث ما در قسمت دوم است . اشكال دوم اين مكتب در اين است كه گفتهاند تعلق و وابستگی به هر چهباشد ، ضد آزادی انسان است ولو اين وابستگی نسبت به خدا باشد . اينجامن مقدمهای برای شما عرض میكنم : |