هدف كلى از جهاد و قتال فى سبيل اللّه
با نظر به آياتى فراوان در قرآن مجيد ، هيچ ترديدى نيست كه جهاد در اسلام براى بدست آوردن مال و گسترش سرزمين و اثبات برترى نژاد و سلطهجوئى و تحصيل وسايل خودكامگى نيست . در اغلب آيات جهاد و قتال كلمه فى سبيل اللّه [ 1 ] وجود دارد . اين كلمه در فارسى بمعناى راه خدا است .
خداوندى كه حتى ذبح يك جاندار ناچيز را بدون نام او براى خوردن گوشتش ،
تحريم ميكند و سفر براى شكار بعنوان تفريح و لهو و لعب را معصيت ميداند خداوندى كه كشتن بدون علت يك انسان را كه منحصر در قتل نفس و افساد در روى زمين است ، مانند كشتن همه انسانها گوشزد ميكند . خداوندى كه خطر
[ 1 ] در تفسير خطبه بيست و چهارم ، در شرح جمله « و امضوا فى الذى نهجه لكم » توضيحى در مفهوم سبيل و صراط بيان شده و گروهبندى آيات را درباره سبيل و صراط متذكر شدهايم . بعضى از گروهها كه در آن مبحث تذكر داده شده است در اين مبحث هم مورد توجه قرار گرفته است . از مطالعه كننده محترم تقاضا ميشود ، براى تكميل مطالعه هر دو مبحث را مورد بررسى قرار بدهند .
[ 277 ]
احتمالى را براى زندگى ، تخصيص دهنده همه قوانين و تكاليف خود مقرر ميدارد ، خداوندى كه كمترين تعدى بر حقوق انسانها را استكبار و سلطه طلبى و استعلاء ناميده و آنرا شديدا محكوم مينمايد ، آيا با اين همه ممنوعيتها جهاد را بمعناى كشتن براى پيروزى يك عده انسانها به انسانهاى ديگر تجويز مينمايد ؟ آيا جنگ براى اشباع خودخواهى « فى سبيل اللّه » است آيا جنگ براى گسترش سرزمين و دفاع از نژاد و اشباع حس انتقامجوئى و سلطه طلبى « فى سبيل اللّه » است ؟ اين انگيزههاى ناشى از حيوان صفتى بيشرمانه مبارزه با مشيت خدا و محاربه با خدا است ، نه جهاد در راه خدا . اگر براى تفسير انگيزه جهاد تنها آيه زير را در نظر بگيريم ، كفايت ميكند :
تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدوُنَ عُلُوّاً فىِ الأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين 1 ( آن خانه آخرت را براى كسانى قرار ميدهيم كه در روى زمين سلطه طلبى و فساد نميخواهند . عاقبت [ سعادتمندانه ] از آن مردم با تقوا است ) آياتى ديگر عامل نابودى پيشتازانى مانند فرعون و سردمداران ديگر جوامع را ، سلطه جوئى و ظلم و مستكبر بودن معرفى كرده است ، آيا با اينحال جهاد را ميتوان تلاش براى بدست آوردن سلطه و ظلم و استكبار تلقى نمود ؟ ثُمَّ اَرْسَلْنا مُوسى وَ اَخاهُ هاروُنَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ . اِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاْستَكْبَروُا وَ كانُوا قَوْماً عالينَ 2 ( سپس موسى و برادرش هارون را با آيات و قدرت آشكارى كه ما به آن دو داده بوديم ، به سوى فرعون و اطرافيانش )
-----------
( 1 ) سوره قصص آيه 83
-----------
( 2 ) المؤمنون آيه 45 و 46
[ 278 ]
كه اعيان و اشراف بودند ، فرستاديم ، آنان تكبر ورزيدند و آنان گروهى اعتلا طلب بودند ) سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِى الَّذينَ يَتَكَبَّروُنَ فِى اْلاَرْضِ 1 ( بزودى آن مردم را كه در روى زمين تكبر ميورزند ، از بهرهبردارى از آياتم منصرف ميسازم ) در حدود 56 آيه در قرآن مجيد تكبر و استكبار و مستكبر را به شديدترين وجهى محكوم نموده ، تباهى و نابودى قطعى آنان را در دنيا و معذب بودنشان را در سراى ابديت گوشزد نموده است . با اينحال چگونه امكان دارد جهاد در اسلام براى بدست آوردن سلطه و استكبار معرفى شود . حال بر ميگرديم به تفسير كلمه فى سبيل اللّه :
1 تنظيم مسائل اقتصادى و ريشهكن كردن فقر از جامعه ، فى سبيل اللّه است :
وَ اَنْفِقُوا فى سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِاَيْديكُمْ اِلَى التَّهْلِكَةِ 2 ( و در راه خدا انفاق كنيد و خودتان را با دست خودتان به هلاكت نيفكنيد ) آيا با اينوصف ميتوان براى چپاول مردم و استثمار انسانها دستور به جهاد داد ؟ 2 دفاع از وطن كه آشيانه زندگى است و مبارزه براى اصلاح دودمان ،
جهاد فى سبيل اللّه است .
اَلَمْ تَرَ اِلىَ الْمَلإِ مِنْ بَنى اِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى اِذْ قالُوا لِنَبِىّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسيتُمْ اَنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتالُ اَلاَّ تُقاتِلوُا
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 146
-----------
( 2 ) البقرة آيه 195
[ 279 ]
قالُوا وَ ما لَنا اَلاَّ نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ اَبْنائِنا . . . 1 ( آيا نمىنگرى بر گروهى چشمگير از بنى اسرائيل پس از موسى ، در آن هنگام كه به پيامبرى گفتند : براى ما فرماندهى نصب كن تا در راه خدا بجنگيم ،
آن پيامبر گفت : آيا احتمال نميدهيد اگر جنگ بر شما نوشته شود ، تن بجنگ ندهيد ، گفتند : چرا در راه خدا نجنگيم در صورتيكه ما از وطنهايمان آواره و از فرزندانمان جدا شدهايم . . . ) اين آيه بينوائى ناشى از پيروزى سلطهگران بر وطن و مختل گشتن وضع اجتماعى را بجهت مختل شدن دودمان ، انگيزهاى منطقى براى جهاد معرفى كرده و تلاش و نبرد در بر طرف ساختن آوارگى از وطن و اختلال نظم دودمان را فى سبيل اللّه معرفى ميكند .
3 جهاد فى سبيل اللّه در طرف مقابل جهاد فى سبيل الطاغوت قرار مىگيرد .
اَلَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلوُنَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلوُا اَوْلِياءَ الشَّيْطانِ . . . 2 ( آنانكه ايمان آوردهاند ، در راه خدا مىجنگند و آنانكه كفر ورزيدهاند در راه طاغوت نبرد ميكنند . با ياوران شيطان بجنگيد ) ملاحظه مىشود كه جهاد در راه خدا انگيزهاى جز اللّه و مشيت او در باره بندگانش كه سعادت مادى و معنوى و آزادى است ، ندارد ، زيرا طاغوتهاى تاريخ جز اشباع خودخواهى كه خود را هدف و ديگران را وسيله تلقى ميكنند ، چيزى نميدانند . نه سعادت ديگران براى آنان مطرح است و نه آزادى . آزادى انسانها
-----------
( 1 ) البقرة آيه 246
-----------
( 2 ) النساء آيه 76 .
[ 280 ]
براى طاغوتها و طاغوتيان مانند زهريست كشنده .
4 مسير رشد سبيل اللّه است :
وَ اِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً . وَ اِنْ يَرَوْا سَبيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذوُهُ سَبيلاً 1 ( اگر راه رشد را ببينند ، آنرا براى خود راه اتخاذ نميكنند و اگر راه گمراهى را ديدند آنرا براى خود راه تلقى مينمايند ) بنابر اين ، راه رشد آدمى سبيل اللّه است كه بايد در آن راه حركت كند .
5 حكمت و پند سازنده انسانى ، راه خداوندى را اثبات ميكند :
اُدْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ 2 ( با حكمت و پند نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و [ اگر احتياج به مجادله باشد ] با بهترين راهها با آنان مجادله كن ) توضيح مسلم است كه راهى را كه حكمت نشان ميدهد ، راه معرفت و عمل در هر دو قلمرو انسان و جهان است .
6 فرو رفتن در زر و زيورهاى فريبا و انبوه ساختن مال و هر گونه مواد مفيد و متراكم ساختن طلا و نقره ضد سبيل اللّه است :
وَ قالَ مُوسى رَبَّنا آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئَهُ زينَةً وَ اَمْوالاً فى الْحَياةِ الدُّنْيا ،
رَبَّنا لِيَضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ 3 ( موسى گفت اى پروردگار ما ، بفرعون و اطرافيانش زينت و اموالى در زندگانى دنيوى دادى ، اى خداى ما ، آنان در نتيجه مردم را از راه تو گمراه ميكنند )
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 146 .
-----------
( 2 ) النحل آيه 125 .
-----------
( 3 ) يونس آيه 88 .
[ 281 ]
توضيح اينكه حضرت موسى فرو رفتن فرعون و فرعونيان را در زينت و اموال متراكم به خدا نسبت ميدهد ، يك مسئله طبيعى است كه مال و منال دنيا هرگز قدرت آنرا ندارد كه خود را از تسلط زورگويان كنار بكشد . يكصد ريالى نميتواند دست كسى را كه با تعدى و ظلم آنرا بدست آورده بسوزاند ،
اينست قاعده امكان تصرف آدمى در اشياء عينى كه در نظم طبيعت به خدا منصوب مىشود . از طرف ديگر خداوند هستى دستور اكيد صادر كرده است .
كه مردم در تحصيل قدرت براى دفاع از جان و دسترنج و همه حقوق خود ،
بايد حد اكثر تلاش و تكاپو را داشته باشند .
اَلَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فى سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَليمٍ 1 ( آنانكه طلا و نقره را متراكم نموده و آنها را در راه خدا مصرف نميكنند ، آنان را به عذابى دردناك تهديد نما ) انفاق فى سبيل اللّه يعنى صرف كردن و بجريان انداختن مواد مفيد در رفع نيازمنديهاى جامعه .
آيا انفاق كردن در اين راهها سلطه طلبى و خودكامگى و مال پرستى است ؟ با نظر دقيق در مضامين آياتى كه مطرح نموديم ، روشن شد كه جهاد در اسلام انگيزهاى جز اصلاح حال مردم در هر دو بعد مادى و معنوى چيز ديگرى نيست . آن آيات قرآنى كه صراحتا ميگويد : پيامبران براى برداشتن زنجير و بندهاى گرانبار از دست و پاى انسانها مبعوث شدهاند ، معناى جهاد فى سبيل اللّه را كاملا توضيح ميدهند كه اين پيكار براى آزادى است نه براى برده كردن مردم در اشكال گوناگونش :
اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فىِ
-----------
( 1 ) التوبه آيه 34 .
[ 282 ]
التَّوْراتِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ . . . 1 ( مردم با ايمان از پيامبرى درس ناخوانده كه در نزد آنان در تورات و انجيل نوشته شده است ، پيروى ميكنند . اين پيامبر آنانرا امر به نيكى و نهى از پليدى نموده پاكيزهها را براى آنان حلال و پليديها را براى آنان حرام نموده و بارهاى سنگين و زنجيرهائى را كه بر آنان پيچيده بود ، برميدارد . ) در صورتيكه جنگها و پيكارهاى معمولى براى سنگينتر كردن بار و محكم نمودن زنجيرها يا عوض كردن آنها به بارها و زنجيرهاى ديگر ميباشد .
پيكار در راه بدست آوردن آزادى مثبت و قرار دادن انسانها در مسير كمال ،
جهاد فى سبيل اللّه ناميده مىشود . اين نكته را كه پيامبران براى تحصيل آزادى مردم حركت ميكنند ، جلال الدين مولوى از كلمه مولا استفاده ميكند :
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود و ان على مولا نهاد
كيست مولا آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت وا كند
2 امام حسين ( ع ) در راه كوفه در منزلگاه ذى حسم در ميان ياران خود ،
برخاست و پس از ستايش و سپاس خداوندى و توضيحى درباره موقعيتى كه قرار گرفته بودند ، فرمود : « مگر نمىبينيد عمل به حق نميشود و از باطل اجتناب نميگردد ،
در چنين وضعى است كه انسان با ايمان در حاليكه خود را بر حق مىبيند ، ميل به ديدار خداوندى دارد . من بطور قطع مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز ملالت و تيره روزى نمىبينم .
3 در آنهنگام كه حر بن يزيد رياحى سمت حركت امام حسين را تعيين نموده ، خود نيز با فاصله كمى با او حركت ميكرد ، به امام حسين گفت :
« درباره جان خود بينديش ، من گواهى ميدهم كه اگر جنگ كنى قطعا كشته خواهى
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 157
[ 283 ]
شد . حسين ( ع ) چنين پاسخ ميدهد : تو با مرگ مرا ميترسانى و گمان ميكنى كه با مرگ من مشكلات شما حل خواهد گشت ؟ من هم اكنون آن سخن را ميگويم كه برادر اوس وقتى كه بيارى پيامبر ميشتافت و برادرش او را از مرگ مىترسانيد ، گفته است :
سأمضى و ما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقّا و جاهد مسلما
( من ميروم و مرگ براى جوانمرد ننگى نيست ، اگر نيت او حق است و براى اسلام جهاد ميكند ) پس از آنكه امام حسين ( ع ) در منزلگاه ذى حسم موقعيتى را كه براى او و يارانش پيش آمده بود ، توضيح داد ، زهير بن القين برخاست و به ياران خود گفت : شما سخن ميگوئيد يا من بگويم ؟ آنان گفتند : تو بگو . زهير پس از حمد و ثناى خداوندى رو به امام حسين كرده و گفت : « ما فرمايش شما را شنيديم ، سوگند به خدا اگر دنيا جاودانى بود ، ما براى يارى تو و شهادت در اين راه از اين دنياى جاودانى چشم ميپوشيديم » راستى ، اى روح انسانى چه شگفتانگيز است عظمت تو و چه شگفت انگيزتر است غفلت اين مردم از اسرار و عظمتهاى تو اى روح ، اين يكى از شكوفائىهاى تست كه وقتى حقيقت را در مييابد ، در راه وصول به آن ، نه تنها از جان كه مطلوب مطلق در متن طبيعت است ، ميگذرد ،
بلكه از يك حيات جاودانى در اين دنيا اگر چه به مرادش سير كند و بر مركب مطلوبش سوار گردد ، دست ميشويد و آن را به پشيزى نميخرد .
بلى :
جان بىجمال جانان ميل جهان ندارد
هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد
راهى كه روح رشد يافته سير ميكند :
[ 284 ]
هر قطرهاى در اين ره صد بحر آتشين است
دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد
حافظ بخود بيائيد و راز با عظمت روح را دريابيد ، خواهيد ديد : لحظههايى از شكوفائى روح سر به ابديت ميكشد و احاطه بر جاودانگى پيدا ميكند
اهل نظر دو عالم در يك نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
حافظ زهير خوب فهميده است
بقا ندارد عالم و گر بقا دارد
فناش گير كه همچون بقاى ذات تو نيست
مولوى نافع بن هلال ميگويد : » اى فرزند پيامبر ، ما از ديدار پروردگارمان كراهت نداريم
حباب وار براى زيارت رخ يار
سرى كشيم و نگاهى كنيم و آب شويم
صائب تبريزى ما در اين زندگانى به اميد آنكه ديده دل را براى ديدار خداوندى آماده نمائيم ، ميكوشيم .
ندهى اگر به او دل به چه آرميده باشى
نگزينى از غم او چه غمى گزيده باشى
نظرى نهان بيفكن مگرش عيان ببينى
گرش از جهان نبينى به جهان چه ديده باشى
ملا محسن فيض اى حسين ، درباره نيت و انديشه من در اين مرز زندگى و مرگ ميپرسى ؟
من همگام با كاروانيان منزلگه لقاء اللّه
[ 285 ]
از گل آدم شنيدم بوى تو
راهها پيمودهام تا كوى تو
خاك اين كو بوى جانم ميدهد
بوى يار مهربانم ميدهد
حجة الاسلام نير برير بن خضير برخاسته و ميگويد : « اى فرزند پيغمبر ، خداوند با وجود تو به ما احسان فرموده است تا در راه تو جهاد كنيم و اعضاى ما قطعه قطعه شود .
در اين هنگام پوچى منطق كالبد پرستى براى ما اثبات شده است . همين مقدار از اين مركب كالبد ممنون و سپاسگذاريم كه روح ما را بر اين ميدان نبرد حق و باطل كه نام ديگرش قربانگاه عشق است ، كشيده است . اين مقطع همان سر دو راهى است كه پوچى و يا ابديت حيات آدمى را به خود او نشان ميدهند ، اگر آدمى راه كالبد پرستى را انتخاب كند ، تكرار حوادث و پديدههاى زندگى نيروهاى وى را مستهلك نموده ، مجموع زندگى او با همه لذايذ و آلامش از خاك شروع ميشود و چند سالى در هم مىپيچد و در پايان كار راهى زير خاك ميگردد و اگر آدمى راه هدف والاى حيات را برگزيند ، قفس كالبد را با تمام آزادى ميشكافد و به محصول عالى « حيات معقول » دست مييابد .
در شب عاشوراء امام حسين ( ع ) بار ديگر آزادى ياران خود را در انتخاب زندگى و شهادت ، اعلان نموده ، چنين گفت : مقصود اصلى اين تبهكاران تاريخ ، كشته شدن من است ، رهبران اين قوم تنها مرا سد راه خود كامگىها و هوا پرستيهاى خويش ميدانند ، هم اكنون شب تاريكىهاى خود را بر اين بيابان گسترده است ، برخيزيد و از اين دشت مرگزاى دور شويد .
عباس بن على عليهما السلام برخاست و گفت : « اى حسين ، خدا ما را پس از تو زنده نبيند . » كجا برويم ؟ و دست از چه شخصيتى برداريم ؟ مگر پس از رها كردن تو ، وجدان پاك و عادلترين قاضى درون ما اجازه ميدهد كه جهانى بىوجود ترا تماشا كنيم ، در صورتيكه هدف اعلاى زندگى را در هنگام جدا شدن از تو ، كشته و دفن كردهايم ؟ مگر اين وجدان كه قطب نماى كشتى وجود ما
[ 286 ]
در اقيانوس هستى است ، پس از تو ساحل سعادتى را به ما نشان خواهد داد ؟
كيست در اين دنيا تاب آزار و شكنجه وجدان را بجهت از دست دادن پيروزى مطلق در زندگى ، تحمل نمايد . ما با تو هستيم و بىتو نيستيم . مسلم بن عوسجه برخاست و رشته سخن را بدست گرفت . او هم مانند ديگر هم قافلههايش سخن طولانى نداشت ، او به گفتن اين جملات قناعت كرد : « آيا ترا رها كنيم و با ناديده گرفتن حق تو ، عذرى در نزد خدا نداشته باشيم ؟ من اگر سلاحى هم نداشته باشم ، با سنگ با اين پليدان بيشرم خواهم جنگيد . سوگند به خدا ،
اگر بدانم كه كشته ميشوم و سپس زنده ميشوم و باز كشته و سوزانده ميشوم و اين مرگ هفتاد بار مرا در خود بپيچد ، دست از تو نخواهم برداشت » .
مرحله دوم حساسترين مراحل شهادت است كه همه عناصر رسوب يافته و همه محتويات ضمير ناخود آگاه و آرمانهاى كلى و جزئى شخصيتى را كه گام به طرف شهادت بر ميدارد ، ميشوراند و نمودار ميسازد .
مرحله سوم آغاز بارور شدن جريانات فكرى و هدفگيرى و انتخاب وسيله كه همراه است با بسيج همه احساسات و تفكرات و خواستهها با پرچمدارى تصميم براى وصول به هدف ، اگر چه اين وصول حيات آدمى را به مرز زندگى و مرگ بكشاند و با كمال هشيارى و آزادى او را وادار براى عبور از زندگى بنمايد . آدمى در حالات معمولى زندگى ، حيات مطلوب خود را هدف اصلى قرار داده ، حركت و تلاش فكرى و عضلانى را براى ادامه آن حيات مطلوب به را ، مياندازد و چنين تلقى ميكند كه هدفى را كه به دست خواهد آورد ، جزئى از حيات مطلوب او خواهد گشت .
مثلا براى بدست آوردن آزادى ميكوشد و تقلا ميكند ، اگر اين آزادى را به دست آورد ، آنرا جزئى از حيات مطلوب خود تلقى ميكند ، در صورتيكه در اين مرحله سوم خود حيات كه در طول عمر شهيد مطلوب هدفى بود ، اكنون به عنوان يك وسيله ميجوشد و ميخروشد . هر اندازه كه آگاهى شهيد به پديده
[ 287 ]
حيات و آزادى وى در ادامه حيات و پايان دادن آن ، عالىتر بوده باشد ،
ارزش شهادت مفروض مسلما عالىتر خواهد بود . با ملاحظه اين مباحث ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه اقدام به كشته شدن بدون آگاهى و آزادى مزبور ميتواند انواعى متعدد داشته باشد . از آنجمله :
1 با جهل به ارزش و عظمت حيات ، بجهت احساس شكست و ناتوانى از ادامه آن ، راهى كارزار ميگردد . ترديدى نيست كه چنين شخصى از شهادت به معناى عالى آن ، كه حيات را وسيله تحقق هدف عالىتر تلقى ميكند ، محروم است . در يك مثل عاميانه ميگويند : « روغن ريخته نذر امامزاده » 2 ارزش و عظمت حيات را ميداند ، ولى بجهت دفاع از شخصيت كه مبادا در جامعه به بزدلى و زبونى مشهور شود ، گام به مرز زندگى و مرگ ميگذارد . بايد گفت : اگر چه اينگونه اقدام در برابر نوع اول قابل توجه و داراى ارزشى است ، ولى نميتوان اين اقدام را نائل شدن به شهادت ناميد ،
زيرا معمولا اين دفاع از شخصيت ، حاكى از خودخواهى بسيار شديد است كه از دست دادن اصل حيات را به داشتن يك شخصيت جريحهدار يا شكست خورده ترجيح ميدهد ، مگر اينكه انگيزه اين دفاع احساس وابستگى شخصيت به آهنگ اعلاى هستى وابسته به خالق اين آهنگ بوده باشد . در حقيقت ذلت و اهانت بر شخصيت خود را ضد مشيت خداوندى بداند .
3 قرار گرفتن تحت تأثير شخصيتهاى محرك ، بطوريكه آزادى خود را به شخصيت محرك بسپارد . قرار گرفتن تحت تأثير شخصيتها ، گاهى همراه با آگاهى به عظمت و صدق و خلوص شخصيت محرك ميباشد . باين معنا كه يقين دارد كه شخصيت متبوع وى ، با همه آگاهىها از ارزش و عظمت حيات ، او را به مرز زندگى و مرگ كشيده است و آن شخصيت صلاحيت كامل بر تشخيص شرايط وسيله بودن حيات آدمى در اين موقعيت دارد ، مسلم است
[ 288 ]
كه كشته شدن اين انسان با نيت و انگيزه مزبور ، اگر چه با آزادى كامل انجام نگرفته است ، ولى داراى ارزشى ما فوق دو نوع پايان دادن به حيات است كه متذكر شديم . ولى در هر حال دست شستن از حيات كه مطلوب مطلق است ،
پديده كاملا غير عادى و غير طبيعى است كه در مرحله دوم از مسير خواستهها و اراده و تشخيص مصالح و مفاسد عبور ميكند و در مرحله سوم مبدل به تصميم ميگردد .