موضوع سوم حكومت مطلقه نامحدود
اگر ماكياولى عين اين مفاهيم را گفته باشد ، يا واقعا از طبيعت بشر اطلاعى كامل نداشته است ، يا اينكه مفاد اين مفاهيم را درك نكرده است . حكومت مطلقه نامحدود ، يعنى چه ؟ بناليد اى بشر و بشر دوستان اين مرد ميدانيد چه ميگويد ؟ اين مرد ميگويد : بايد رابطه زمامدار با جامعه ، رابطهاى خشنتر و جبرىتر و مسلطتر از رابطه ميان طبيعت و عوامل ناآگاه و جبرى آن ، با انسانها بوده باشد ، زيرا كوه در هنگام آتش فشانى بدون اطلاع از زندگى كنندگان در دامنهاش و بدون اعلان دورباش از تير رس مواد ذوب شدهاش و بدون توجه به آرمانها و اختيارات
[ 195 ]
قابل شكوفان شدن انسانها و بدون توجه به لزوم تنظيم مسائل اقتصادى و دينى و اخلاقى و حقوقى و اجتماعى آنان ، عامل مرگ را بر سر آنان فرو ميبارد ،
و اين كوه كمترين آگاهى و تعمد در كارى كه ميكند ، ندارد ولى زمامدار كه فردى از همين انسانها است ، ميتواند همين رابطه را با آگاهى و تعمد با جامعه خود برقرار نمايد آقاى ماكياولى چرا بجاى تيز كردن شمشير قدرتمندان خودكامه ، زمامداران و مردم را به شكوفا ساختن ابعاد و استعداد هاى سقراطى و ابوذرى و ماركاورل كه قطعا در نهاد انسانها وجود دارند ،
توصيه نميكنيد ؟ اگر از ديدگاه يك انسان بيطرف در برابر واقعيات ، اظهار نظر ميكنيد ؟ چرا تيغ به دست زندگى مست ميدهيد ؟ به چه دليل مردم را توصيه ميكنيد كه روابط خود را با طبيعت و قوانين آن تنظيم كنيد و نميگوئيد كه اى مردم طبيعت را در ميدان تنازع در بقاء نابود كنيد و يا اى طبيعت ، با نيروها و قوانينى كه تو دارى ، بر سر انسانها بتاز و آنانرا اسير و برده خود بساز در صورتيكه انسانها نميتوانند طبيعت را از بين ببرند ، بلكه عوامل مزاحم آنرا بايد به سود زندگانى خود مهار كنند ، چنانكه طبيعت در برابر قدرت علمى و اراده و تكاپوئى كه انسان داشته است ، نتوانسته است انسان را از خود براند يا نابودش بسازد .