قضاوت بارتلمى سانتهيلر درباره تفكرات ماكياولى
سانتهيلر ميگويد :
1 « درباره تفكرات سياسى منفور ماكياولى ، همه چيز گفته شده است .
نام اين تفكرات سياسى در نظر دولتمردان حتى در نظر فاسدترين آنان همراه با نوعى رسوائى است . تنها اخلاقيون نيستند كه از اين تفكرات انتقاد ميكنند ،
حتى آن پادشاهان نيز كه گفته ميشود : ماكياولى كتاب « شهريار » را براى آنان تأليف نموده است ، كتاب مزبور را طرد كردهاند . شرافت فردريك دوم بود كه باعث شد آن كتاب را پيش از ديگران محكوم و مطرود بسازد . اين سياست شايسته همان خصومت و نفرت است كه صاحبنظران با اتفاق كلمه ابراز داشتهاند . محال است كه يك انسان كتاب شهريار را با هشيارى بخواند و آنرا بپذيرد . تفكرات مؤلف در اين كتاب كاملا روشن است ، اگر چه تفسيرهاى گوناگونى درباره آن تفكرات ابراز شده است . اين تفكرات پندهائى است كه ماكياولى به لورنزدومديسى داده و قواعد زمامدارى را كه از تجربه خصوصى و روش مشهورترين زمامداران استخراج كرده است ، به او تعليم ميدهد . خود ماكياولى در جملاتى كه بازگو كننده تقديم كتاب به لورنز است ، همين مطلب را تصريح كرده است ، و كسانى كه پس از او آمدهاند ،
نميتوانند منكر اين تقديم باشند . » 1 2 آشكار است كه ماكياولى درك هر گونه امتياز ما بين خير و شر را از دست داده است . او به ارتكاب جنايت در همه اشكالش با كمال خونسردى توصيه ميكند . ماكياولى معمولا نمونههايى را براى اثبات تفكرات خود ،
انتخاب ميكند كه رأى عموم مردم از آن نمونهها بدانجهت كه غولهائى وحشتناكند ، متنفر و بيزار است ، مانند سزار بورژيا و پدر فاسقش اسكندر ششم . » 2
-----------
( 1 ) كتاب السياسة ارسطو ترجمه بارتلمى سانتهيلر از يونانى به فرانسه و از فرانسه به عربى احمد لطفى سيد مقدمه بقلم سانتهيلر ص 67 .
-----------
( 2 ) كتاب السياسة ارسطو ترجمه بارتلمى سانتهيلر از يونانى به فرانسه و از فرانسه به عربى احمد لطفى سيد مقدمه بقلم سانتهيلر ص 67 .
[ 208 ]
3 « اگر هم گاهى ماكياولى اشقياى خونخوار تاريخ را توبيخ ميكند ،
براى جنايتكارىهاى آنان نيست ، بلكه براى لغزشهايى است كه در رفتار خونخوارانه خود مرتكب ميگشتند . . . در آنهنگام كه ماكياولى درباره دوك ولنتنو سخن ميگويد ، با عبارت صريح چنين ميگويد : « من نميتوانم كمترين نقصى در او پيدا كنم ، بلكه او چنانكه من مطرحش كردهام ، ميتواند نمونهاى براى اشخاصى باشد كه به جهت خوش شانسى يا به كمك اسلحه ديگران با سركشى و غرور بزرگ و برنامههائى بزرگتر ، به تخت زمامدارى رسيدهاند .
اين برنامهها همان جنايتهاى سزار بورژيا بود كه ماكياولى آنها را شايسته تعظيم ميداند ولى اين دوك در زندگانيش تنها يك خطا مرتكب شده است و آن اينست كه ژول دوم را رها كرد تا به تخت پاپ بنشيند و دستورى براى محروم ساختن ژول از آنمقام صادر نكرد . » 1 4 « اجتماع دو موضوع در طرز تفكرات ماكياولى كه انسان را دچار حيرت آميخته با وحشت مينمايد : اين مرد از يكطرف با ذهن و عقلى كه گمان ميبرد عينى گرايانه عمل ميكند ، توانسته است خيالات پوچ خود را مورد استدلال قرار بدهد ، گوئى تاريخ و وجدانش هيچ چيزى را براى او تعليم ننموده است . اين مرد عبرتى از سرنوشت راهزنانى نبرده است كه لحظاتى خوشحالند و كيفر عدالت را كه قطعا سراغشان را خواهد گرفت ، نمىبينند .
او نمىبيند كه سعادتى كه بر مبناى خيانت استوار باشد ، زوال و نابودى آن ، طولى نخواهد كشيد . و آن موفقيتى كه او گمان ميبرد بايد با قربانى انسانيت و فضيلت و دين ، بدست آورد ، با اين قيمت مساوى نيست . 2 « ماكياولى نميداند كه چيست آن مغزهائى كه تعليمات سياسى وى براى آنان سودمند خواهد بود ؟ زيرا اشرار و اشقياى خونخوار احتياجى به آموزش اين تعليمات ندارند ، زيرا شهوات
-----------
( 1 ) مأخذ مزبور ص 67
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 68
[ 209 ]
طغيانگر و فرصتجويى آنان ، آموزندگان بىنظيرى براى آنان هستند كه در همه حال و هر گونه شرايط آماده راهنمائى آن اشرار ميباشند . » 1 اين نظريه كلى را هم از آقاى دكتر پازارگاد نقل نموده ، بحث قضاوت در تفكرات ماكياولى را خاتمه ميدهيم :
« و با آنكه مكرر تبعيت كنندگان از دستورهاى زمامدارى ماكياولى دچار شكستهاى فاحش گرديده و عاقبت كارشان به نابودى و عاقبت كار كشورشان به ويرانى و بردبارى كشيده شده است ، باز هم مستبدان بعد از ايشان از سر نوشت آنها عبرت نگرفته ، كسانى كه هميشه نيل به قدرت يا ازدياد قدرت مطمح نظر و آمالشان بوده و يا در شرف نيل به قدرت بودهاند ، گفتههاى ماكياولى را بدون تفكر و انديشه از صميم قلب پذيرفته و از آن پيروى كردهاند .
بتصديق عموم فلاسفه سياسى بعد از ماكياولى و كليه مفسرين سياسى اين نكته مسلم شده كه فلسفهاى كه موفقيت سياسى را صرفا يا بيشتر از هر چيز نتيجه تزوير و زيركى و مهارت و طرارى زمامدار بداند و شكست سياسى را تنها نتيجه اهمال زمامدار بشناسد ، كاملا سطحى است و عمقى نيست و هيچگاه نميتوان عوامل مهم ديگر را مانند اخلاقيات ، مذهب ، اجتماعيات و اقتصاديات كه از آغاز تاريخ تا زمان معاصر در تعيين سرنوشت ملل و موفقيت يا شكست زمامدار يا سيستم و رژيم حكومت نقش مهم را عهدهدار بوده است ، ناديده گرفت و تا اين درجه مانند ماكياولى عوامل مزبور را غير مؤثر و بىاهميت پنداشت و آن عوامل را تنها آلات و ابزارى براى نيل به قدرت دانست . » 2
-----------
( 1 ) مأخذ مزبور ص 68
-----------
( 2 ) تاريخ فلسفه سياسى آقاى دكتر بهاء الدين پازارگاد ج 2 ص 452 و 453
[ 210 ]